مرگ دختر فوتبالدوست یا «دختر آبی» یا هر لقب دیگری که البته «سحر خدایاری» جوان و شیفتۀ تماشای مسابقات فوتبال را به آغوش خانواده بازنمیگرداند و مرهمی برای خانوادۀ داغدیده نمیشود، کام همه را تلخ کرده و در فضای حُزن و اندوه عاشورا عمق افزونتری هم پیدا کرده است.
سکوت صدا وسیما و منتشر نشدن روزنامهها در ایام تعطیل هم مانع نشر خبر نشده است.
این که رسانههای خارجی روی این خبر چه مانوری میدهند و مسیح علینژاد بر که شرم می فرستد یا به کجا وصل هستند یا نیستند مانع آن نیست که تأسف خود را ابراز نکنیم. چندان که خوش بختانه وزیر ارتباطات از بررسی موضوع در دولت خبر داده و باشگاه استقلال هم تسلیت گفته و توییت گذاشته و نمایندگانی هم نظر دادهاند هر چند که هیچ یک از اینها سحر خدایاری را یا همان دختر آبی یا اگر این لقب را نمیپسندند هر نام و عنوان دیگری که شناسۀ این دختر باشد به آغوش خانواده بازنمی گرداند.
کاریکاتور کاریکاتوریست اردنی برای حادثه دختر آبی
جدای احساسات و خشم البته این را هم میدانیم که این دختر «خودسوزی» کرده و مرگ اودر اعتراض یا ناخرسندی از هر چه اما به خاطر خودسوزی بوده است که بدترین نوع خودکشی است و در خودکشیها و خودسوزی های دیگر نیز هر چند دلیلی وجود داشته و ناشی از نارضایتی یی بوده اما فاعل در واقع خود فرد است و این که چرا این کار را کرده بحثی است دیگر.
در توضیح یا توجیه گفته شده بیماری روانی داشته یا مشکل روحی یا هر چه اما اگر هم اینها درست باشد باز می توان گفت خوب، می گذاشتید دختری با همین مشخصات و توصیفات شاد شود. همۀ شهروندان که مانند هم نیستند. شادی او چه زیانی برای شما داشت که نگذاشتید؟
به این بهانه چند نکته دیگر هم گفتنی است:
۱. هر دانشجوی سال اول حقوق و حتی هر که اندک اطلاعات عمومی غیر حقوقی هم داشته باشد می داند در تعریف جُرم گفته می شود «فعل یا ترک فعلی است که قانون برای آن مجازات، معین کرده باشد».
قانون، برای فعل شبیه سازی به پسران به قصد ورود به ورزشگاه آیا مجازات ۶ ماه زندان تعریف کرده است؟ کدام ماده و کدام قانون؟
(البته گویا یک چهره رسانه ای نزدیک به قوه قضاییه ادعای ۶ ماه زندان را رد کرده و اتهام دختر را درگیری با پلیس دانسته ولی در فضای مجازی که به خاطر از دست رفتن مرجعیت رسانه های داخلی تأثیر گذار شده اند این بحث غالب شد اما بر این اساس هم می توان گفت آیا برای هر اتفاقی باید پرونده تشکیل داد؟)
۲. این که تا خونی نریزد احساساتی جنبانده نمی شود و موضع نمی گیرند هم از دردهای جامعه ماست. کما این که در بسیاری از بزرگراه ها پل عابر پیاده نصب نمی شود مگر آن که یکی دو نفر زیر ماشین رفته باشند! تا اتفاقی نیفتد انگار کسی به فکر نمی افتد! اگر کمی بررسی کنید در می یابید مهم ترین انگیزه و دلیل نصب پل عابرروی خیلی از بزرگراه ها و آزاد راه ها این بوده که پیر مرد یا پیرزن یا حتی جوانی حین عبور تصادف کرده و مرده و بعد به صرافت نصب پل افتادند. در این فقره حتما باید این اتفاق می افتاد که فکری شود؟ تازه اگر فکری شود!
۳. بارها نوشته ایم که تماشای فوتبال فقط تماشاست نه انجام ورزش مختلط. این همه حساسیت که نه ریشه در شرع دارد و نه در قانون به خاطر اختلاط این دو مفهوم و تصور اختلاط در عالم واقع و انگارۀ « هم ورزی»است. حال آن که قرار نیست دختر و پسر با هم ورزش کنند. بلکه قرار است تماشا کنند. بله، تماشا، تماشا، تماشا. شاید اگر این کلمه را هزار بار تکرار کنیم سوء تفاهم اختلاط ورزشی هم رخت بربندد.
۴. برخی می گویند حضور دختران وزنان در ورزشگاه اصلا چه ضرورتی دارد؟ با این منطق اما خود فوتبال که می تواند مصداقِ اتَمّ لهو و لعِب باشد چه ضرورتی دارد؟ این که یک مشت آدم گنده دنبال توپ بدوند و تلویزیون هم دو ساعت تمام آن را پخش کند چه ضرورتی دارد؟
نکته اما این است. بحث بر سرضرورت نیست. بحث اقتضائات دنیای مدرن و تغییر علایق و سلایق و سبک زندگی است که اگر به رسمیت شناخته نشود خود را تحمیل می کند. وگرنه با این منطق نه تنها تماشای فوتبال (تماشا، تماشا، تماشا و نه ورزش مختلط با پسران) ضرورت ندارد که تحصیل آنان پس از بلوغ هم ضرورت ندارد و بهتر است همان گونه که آقای قرائتی بارها توصیه کرده در همان نوجوانی بروندخانۀ شوهر هر چند به قول خانم میانسال در صف نذری حالا کو شوهر که هی می گویید چرا نمی روند خانۀ شوهر؟!
۵. ساز و کار دموکراتیک این است که چنانچه خواستی در جامعه مطرح می شود در مجلس جوانب گوناگون و شامل دغدغه ها و نگرانی های مرتبط را به بررسی گذارند و به قانون تبدیل کنند و دستگاه های مجری هم اجرا کنند.
این روند اما در ایران مختل شده و جای این پرسش هست که اگر پارلمان نمی تواند برای این موضوع قانون تصویب کند به چه درد می خورد؟ برای چی می تواند؟
در مجلس دوم وقتی لایحه مالیات در مجلس بررسی می شد مرحوم آذری قمی گفت خلاف شرع است و ما در اسلام مالیات نداریم. رییس وقت مجلس اما گفت فتوای امام است و آذری قمی هم پاسخ داد این هم فتوای من است و در ادامه هاشمی رفسنجانی به اعتراضات او اعتنا نکرد و به بحث گذاشت چرا که بدون مالیات نمی توان کشور را اداره کرد.
حال می توان پرسید مگر مالیاتی که می گیرند، یا موسیقی یی که در صدا و سیما پخش می شود یا بهره ای که بانک ها می گیرند یا سودی که بانک ها می پردازند یا حق رأی زنان در شرع سابقه دارد که عده ای تمام هم و غم خود را گذاشته و دنبال انطباق تماشای مسابقه در ورزشگاه با شرع هستند؟ در خانه فوتبال را از تلویزیون های بزرگ ببینند اشکال ندارد ولی اگر در ورزشگاه از فاصله دو کیلومتری ببینند اشکال دارد؟
۶. اتفاقا آنچه در شرع ریشه وسابقه ندارد حکم زندان است. حکم زندان امری مدرن است آن هم با توجیه آسیب وارد نشدن به اعضای بدن ابداع شده است. بخشی از مشکلات به وجود آمده چه در بحث کارگران هفت تپه و چه این قصه به خاطر حکم زندان در هر پرونده است و انگار راه حل دیگر یا مجازات دیگر یا حکم برائت متصور نیست. اما واقعا آیا یگانه راه استقرار عدالت، صدور حکم زندان است؟
از زندان نوشتن در چهلمین سالگرد درگذشت آیت الله طالقانی که بخشی از عمر خود را در زندان سپری کرد تلخ است زیرا او اصرار داشت زندان ها حتی الامکان برچیده شود. (البته اگر درست باشد که از اساس بحث زندان در میان نبوده و سوء تفاهم شده از موضوع زندان زدایی باید استقبال کرد و از این که چرا زودتر توضیح داده نشد، انتقاد).
۷. در خانواده ها رسم است که اگر مشکلات مهم تر به وجود آمد به امور دیگر کمتر گیر می دهند. پدری که بیکار شده دنبال گوشت در قیمه نمی گردد چون خودش نخریده و نتوانسته و بچه ها هم سر به سر او نمی گذارند. همه همکاری می کنند تا شرایط بهتر شود.
وقتی ترامپ و نتانیاهو از بیرون تهدید می کنند یا لاف گزاف می زنند و سالومه من و تو هر کاهی را کوه می کند و قیمت لبنیات هر روز بالاتر می رود و خرید خانه برای خیلی ها رؤیا شده و از دو هفته دیگر باید صدای گوش خراش ناظم مدرسه بغل دستی را هم تحمل کنی که حرف های تکراری پارسال و پیرار سال را می خواهد به خورد امسالی ها بدهد و قس علی هذا کمی کمتر اگر سر به سر مردم بگذاریم جای دوری نمی رود و البته هیچ یک از این حرف ها برای خانواده سحر خدایاری دختر نمی شود.
باید دختری در آن سن وسال چه تک قطبی و چه دو قطبی ، چه سالم و چه مبتلا به هر بیماری واقعی یا ادعای و چه عاشق فوتبال و چه بیزار از فوتبال باید داشته باشی تا عمق این درد را درک کنی.