به گزارش جامعه ایرانی؛ احسان اقبال سعید: واژه پوپولیست هم قریب یک دهه است به دایره کلام فارسی زبانان اضافه گشته واحتمالا مشابه بسیاری پدیدهها و امور لایتغیر نه کسی میداند از کی وکجا در دایره المعارف فارسی نزول اجلال کرده است و نه جرئت وارادهای برای نفی و تردید در آن وجود دارد. محمود احمدی نژاد با پیروزی شگفت انگیز خود در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ چنان حیرتی در میان نسق داران سیاسی در ایران برانگیخت که برای تحلیل چرایی حدوثش دست به اکتشافات گوناگونی زدند. پوپولیست هم از همین زمان در متون فارسی پرتکرار شد و به طیفی از افراد و رفتارها اطلاق گشت. تعبیر یا تفسیر این واژه به مردمگرایی یا عوامفریبی احتمالا نزدیکترین معنا را به اذهان متبادر کرده ومی کند. به سیاستمدارنی که با وعدههای اغراق شده و گزافه گویی والبته در باغ سبز و بهشت فردوس را در نزدیکی همین سرکوچه نشان دادن پوپولیست اطلاق میشود. پس از جناب احمدی نژاد کسانی، چون دوست فقیدش هوگو چاوز و وبرخی دیگر رهبران چپگرا در جهان هم به همین نام نامیده شدند. اکنون هم با برآمدن دونالد ترامپ در ایالات متحده وامثال ویکتور اوربان در مجارستان و رهبرانی در اوکراین وایتالیا دایره پوپولیستها بسیار گسترده و متنوع گشته و بر این خوان از هر جنسی که بخواهید یافت میشود. در این میان باید به چند نکته دقت بیشتری مبذول داشت، اول این که آیا پوپولیستها اگر البته این واژه رابرای اطلاق این گروه از سیاست مداران بپذیریم به راستی دیو هستند؟ و کدامین بسترها موجب برآمدن انان شده است؟.
اگر نیک بنگریم هیچکدام از این رهبران سیاسی با کودتا و چیزی شبیه آن یا نشستن برجای پدران با چیزی شبیه فره ایزدی حکومت موروثی بر سر کار نیامده اند، پس دموکراسی وآرای مردمی با همان کیفیتی که رهبران قبل و بعد از آانان را برگزیده است به آنان هم اقبال نشان داده است. احمدی نژاد، هوگو چاوز وترامپ و.. همه از مکانیسم انتخابات البته با نسبتها و کیفیتهای گوناگون برامده اند. پس اگر قائل به کیفیت پایین تری برای رهبری این گروه در مقایسه با اسلافشان هستیم باید عملکرد رهبران قبل از انان را با دقت بیشتر رصد کنیم و مشاهده کنیم سیاست کلاسیک و رهبری اتوکشیده وقابل پیش بینی با لبخندهای حساب شده و اطوار دیپلماتیک چه بسر خلق الله آورده که سراغ انتخابهای سربسته و استهزاکنندگان نظم مستقررفته اند؟ انسان عصر ارتباطات که به یمن شبکههای جدید و بمباران اطلاعات واشتراک خصوصیترین لحظات انسانهای تا دیروز دست نیافتنی وشبه اساطیری را در کمترین زمان به ملاحظه مینشیند نیکو دریافته است که ساختارها در جهان چنان متصلب و سختند که کمتر سیاستمداری عملا واشکارا قادر به ایجاد یک تغییر اساسی به نفع بخش بزرگتر جمعیت است. رای دهنده ایرانی نیکو دیده است که در دولت سازندگی و اصلاحات که در افواه دومی نوعی اعتراض به عملکرد اولی بود تفاوت چندانی وجود ندارد، مدیران همانانند و سوارگان و پیادگان هم همان ترکیب قبلی را دارند تنها از بد روزگار و حسن اقبال وادبار عدهای در میان قبیله سواران وپیادگان جا عوض میکنند.
در این میان حرفهای اتو کشیده و کلی، چون مردم، مبارزه با فساد وبهبود معیشت تکرار میشوند واگر نام گوینده را فراموش کنید میتوانند هر کسی باشند .. مردمان نیکو دریافته اند در پس رفتار وتغییرات کادربندی این سیاسیون کلاسیک عملا اتفاق متفاوت وملموسی که در روزگار وزندگانی خود احساس کنند مشاهده نمیشود پس امید معجزه را از دشمنیهای انتخاباتی میبرند و به سرغ کسی میروند که هم سرخوشتر است و هم خودمانیتر و بیخیالتر و البته وعده سیلی نقد میدهد و نه حلوای نسیه! دکتر علی بهزادی روزنامه نگار نامدار عصر پهلوی که مجله سیاه و سپید را به مطبعه میبرد در کتاب شیرینش “شبه خاطرات که خودش آن را هم عرض “ضدخاطرات” اندره مالرو میدانست روایت میکند که دکتر علی امینی در سالهای انتهایی دهه سی در بیشتر جلسات روشنفکری نقد دولتهای مستقر شرکت میکرد و فکورانه با عینک ته استکانی بر بینی عقابی یادداشت برمی داشت وسر تکان میداد ونگاه عاقل اندر سفیه میانداخت. در اذهان چنان جا افتاده بود که دکتر امینی حل المسائل ابتلائات آن روز جامعه ایران است و با کل جماعت برکار تومنی صنار تفاوت ماهوی دارد! و البته هیچ کس ندانست که امینی در تمام دودهه قبل سمتهای مهم داشته وجزئی از نظم مستقر بوده و آن قدر انعطاف بدنی فوق العادهای داشته که هم وزیر کابینه دکتر مصدق بود و هم سرلشکر زاهدی؟! واگر کیمیاگری میدانست و یا ضمادی داشت احتمالا در همان سالها ارائه کرده بود… باری امینی نخست وزیر شد و به روایت دکتر بهزادی چنان کرد که فغان خلق از وضعیت اقتصاد و سیاست به هوا خاست و مردم ارزو کردند که طلای دولت امینی را با مس قبلیها تاخت بزنند. در ایالات متحده هم اگرنیک بنگریم جماعت نه از بوش و نه از اوباما تغییر محسوسی در زندگی خود ندیده اند و واگر واقعا سیاستمداری چنین تاثیرات مهم وفاحشی بر زندگی ملموس مردمان زمانه اش داشته باشد لازم نیست که تاریخ نگاران در انواع کیفیتها وسایزها مدام به دنبال خائن وخادم در تاریخ بگردند و هرروز منفور و محبوب از دل اوراق زرد و کاهی تاریخ بیرون بکشند.
امریکایی جماعت هم دیده که در دوران کندی زیبا و هم نیکسون نازیبا عملا او باید کار میکرده و بازهم کار برای کمترینها و البته تصمیمات مهم واشخاص از ما بهتران که در تبلیغات انتخاباتی دیو و دد نمایانده میشوند در ردا و دورهای دیگر باز گشته اند، پس در حقیقی بودن این تشبیهات شک وافر میکنند. این ترامپ تمام منفعت طلبی افسار گسیخته اهالی قبلی کاخ سفید را دارد. یقینا به اندازه آنان اهلی نیست، اما اصراری هم بر خوب و مودب نمایی ندارد وهمان که درون کوزه است را به نیکی برون میتراود. از ژستهای دیپلماتیک وسخنان دوپهلو که عملا در دنیای سخت قدرت و ثروت تاثیری هم ندارد پرهیز میکندو به قول علی پروین رک وراست میگوید:بی مایه فطیر است؟! اگر به سیاست خارجی روسای جمهوری قبل از ترامپ در قبال ایران دقت کنیم با نکات جالبی مواجه میشویم. اتفاقا سختترین وفشل کنندهترین محدودیتها علیه ایران را کلینتون واوبامای مودب و مبادی آداب وضع کرده اند و در پس هزار تعریف از تاریخ و فرهنگ ایران و کلی حمل هندوانه به قصد زیر بغل کار خود را کرده اند و راه خود را رفته اند. اما این ترامپ با همه ادبار و زمختی عیان و نهان اش یکسان است و سعی ندارد در قالب روشنفکر اتوکشیده همان سعی برای غالب شدن را اعمال کند، به راستی او حقیقت سیاست را فریاد میکشد. روی کار امدن این جماعت نامودب که احتمالا استعدادی در هنرهای نمایشی ندارند مزیت چندانی برای چرخش روزگار مردمان سرزمین خودشان و دیگر ابنا بشر ندارد، اما حاصل دورانی خستگی و تمایل به گریز از مرکز و نوعی خودفریبی برای امدن یک ابرمرد از دل سیاست است که چوبی تکان بدهد و اوضاع را بسامان کند. دو. ره این گروه از سیاست پیشگان هم میگذرد، چون دیگر سیاسیون و دوباره چرخش سیاست به سمت همان همیشگیها خواهد بود تا باز دوباره خلق الله خسته شوند و هوس یکی نه مثل همه را کنند.