اپوزیسیون خارج نشین، اسرائیل و عربستان نگران نتایج سفر نخست وزیر ژاپن به ایران هستند. شینزو آبه ۲۲ خرداد به ایران میآید، سه روز میماند و با رهبر انقلاب و رئیس جمهور دیدار خواهد کرد.
او چند روز پیش میزبان دونالد ترامپ در توکیو بود و بعد از آن دیدار بود که گفت: برای کاهش تنش بین ایران و آمریکا به تهران سفر میکند.
بهبود روابط ایران و آمریکا نان اپوزیسیون خارج نشین را که از رهگذر اختلافات دو کشور روزگار میگذراند، میبُرد و وجودشان را بلاموضوع میکند؛ اسرائیل را ناامید میکند چه آن که آرزوی تندورهای حاکم بر تل آویو این است که روزی آمریکا با هزینههای مادی و معنوی خود به ایران حمله کند؛ سعودیها نیز که در خلأ روابط ایران و آمریکا میکوشند در منطقه یکه تازی کنند، بیمناک آنند که در صورت بهبود روابط تهران – واشنگتن، اهمیت شان را برای آمریکا از دست بدهند و دیگر نتوانند با خیال آسوده روی نقشه هایشان عبارت جعلی خلیج عربی را تکرار کنند.
جبهه عبری – عربی مخالف جمهوری اسلامی ایران میکوشد با تقویت تندروها در آمریکا مانع از هر گونه مصالحهای شود. آخر هفته گذشته نیز بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل با همتای ژاپنی اش تماس تلفنی گرفت و به او یادآور شد که نباید از فشارها علیه ایران کاست.
اپوزیسیون نیز میکوشد نعل وارونه بزند و این گونه وانمود کند که اگر جمهوری اسلامی مذاکره با آمریکا را بپذیرد، از ماهیت اش منفک شده است. در واقع میکوشند با ترویج این ادبیات، دو دوزه بازی کنند: اگر ایران مذاکره را نپذیرد که آنها خیال شان راحت میشود و اگر هم بپذیرد، وانمود کنند که جمهوری اسلامی ماهیت اش را از دست داده است.
البته نوشتار حاضر در صدد تجویز مذاکره در شرایط کنونی نیست چرا که مذاکره یا عدم مذاکره با دولت ترامپ، موضوعی است که باید با ظرافتهای خاص دیپلماتیک بدان پرداخت و تنها در صورتی که منافع ملی ایجاب کند، به چنین مذاکرهای پرداخت؛ نکته اینجاست که برخی میخواهند یک گزاره نادرست را جا بیندازند و متأسفانه افرادی نیز در داخل کشور به آن دامن میزنند.
واقعیت این است که نوع رابطه با آمریکا – از جنگ کامل تا صلح همه جانبه – اساساً ربطی به ماهیت جمهوری اسلامی ایران ندارد.
این نظام، برآمده از دل انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ است و در هیچ کدام از شعارها و مطالبات مردمی که انقلاب کردند، موضوع آمریکا مطرح نبود و حتی جیمی کارتر – رئیس جمهور وقت آمریکا – در همان ابتدای پیروزی انقلاب صراحتاً گفت: “اراده ملت ایران رژیم را سرنگون کرد” و آمریکا از اولین کشورهای دنیا بود که حکومت جدید ایران بعد از انقلاب را به رسمیت شناخت.
اولین اقدامات ضد آمریکایی در ایرانِ بعد از انقلاب را نیز مارکسیستها شکل دادند به گونهای که در ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ اعضای چریکهای فدایی خلق به سفارت آمریکا حمله کردند و “ویلیام سولیوان” سفیر آمریکا در تهران و چند دیپلمات دیگر را به گروگان گرفتند (که با دستور امام خمینی به دولت موقت برای حل ماجرا و آزادی گروگان ها، قضیه فیصله یافت).
۵ روز بعد نیز گروههای مارکسیستی به کنسولگری آمریکا در تبریز حمله کردند. بعد از این حمله دولت آمریکا کنسولگری هایش در تبریز، اصفهان و شیراز را تعطیل کرد و بدین ترتیب، اولین تنش در روابط دو کشور به طور جدی آغاز و شعارهای ضدآمریکایی در بین راهپیماییهای مردم در آن روزها، ترویج شد.
در واقع، ضدیت با آمریکا و شعار “مرگ بر آمریکا” نه تنها جزو رویکردهای انقلاب اسلامی ۵۷ نبود بلکه به شهادت تاریخ، بعد از اقدامات مارکسیستها بود که روابط دو کشور به تیرگی گرایید و صد البته، آمریکا نیز در ۴۰ سال اخیر از هیچ اقدامی علیه ایران فروگذار نکرد که آخرین اش، همین تحریمهای یکسویهای است که ترامپ بر ایران تحمیل کرده است.
بنابر این، تقابل ایران و آمریکا، امری «ذاتی» نیست بلکه «عَرَضی» است که بر اثر حوادث سیاسی دهههای اخیر “حادث” شده است. درست به همین دلیل است که نه ادامه دشمنی با آمریکا مرتبط به ماهیت جمهوری اسلامی ایران است و نه مذاکره و رابطه دوستانه با آن، از جمهوری اسلامی ایران نفی ماهیت میکند.
وضعیت کنونی، ریشه در رویدادها و سیاستها دارد و لذا میتوان با رویدادها و سیاستها نیز آن را در هر جهتی تغییر داد بی آن که به ماهیت طرفین خدشهای وارد شود.
بنابر این، اگر منافع ملی ایجاب کند که با آمریکا مذاکره کنیم، میتوان در چارچوب اصول سه گانه سیاست خارجی یعنی عزت، حکمت و مصلحت، این کار را انجام داد یا در همان چارچوب و بر مبنای منافع ملی، مذاکره نکرد.
اجازه ندهیم گزاره “مذاکره یا رابطه با آمریکا یعنی نفی ماهیت جمهوری اسلامی” را به یک اصل بدیهی تبدیل کنند.