بین مردم و حکومت ها، دو نوع رابطه کلی وجود دارد:
– رابطه مبتنی بر امید
– رابطه مبتنی بر یأس
رابطه مبتنی بر امید، چهار مرحله دارد:
مرحله شیفتگی
در این مرحله، مردم شیفته حکومت خود هستند؛ این شیفتگی به ویژه در نظامهای تازه تأسیس سیاسی که غلظت امید به آینده بسیار بالاست دیده میشود.
مرحله همزیستی
در مرحله همزیستی، نگاهها به حکومت، معقولتر شده است. مردم دیگر مانند قبل، واله و شیدای حکومت نیستند، ولی در عین حال، آن را به رسمیت میشناسند، محترم میدانند و در یک تعامل دو سویه با یکدیگر همزیستی دارند.
مرحله انتقاد
با آشکار شدن نقاط ضعف، مردم لب به انتقاد میگشایند و نقد حکومت را به طور جدی مطرح میکنند. منتقد کسی است که هنوز رابطه مبتنی بر امید با حکومت دارد و نقدهاش به امید اصلاح امور است.
مرحله اعتراض
اگر حکومت به نقدها ترتیب اثر ندهد یا بدتر، با منتقدان برخورد کند، مرحله آخر امید شکل میگیرد و آن شکل گیری اعتراضات است. حکومتی که با اعتراض مردم مواجه است، باید از این که هنوز امید در جامعه وجود دارد، خرسند باشد و اعتراضات را قدر بداند، چون هر معترضی قاعدتاً به امید بهبود وضعیت اعتراض میکند.
رابطه مبتنی بر یأس در صورتی شکل میگیرد که اعتراضها به نتیجه نرسد یا سرکوب شود و دو مرحله دارد:
مرحله بی تفاوتی
مردمی که ناامید از اصلاح امور شوند، وارد فاز بی تفاوتی میشوند. این وضعیت حکومتها را دچار انحراف تحلیل میکند؛ بدین معنا که، چون مردم در لاک خود فرورفته اند و صدای اعتراض شان بلند نیست، تصور میشود که از حکومت و وضعیت موجود رضایت دارند یا دستکم نسبت به آن واکنشی نخواهند داشت. حال آن که این بی تفاوتی، نشانه ناامیدی جامعه و مقدمه وضعیت خطرناک تری است.
مرحله به ستوه آمدگی
بی تفاوتی به صورت آرام و تدریجی، به وضعیت بدتر ناامیدی یعنی “به ستوه آمدگی” تبدیل میشود چرا که بی تفاوتی مردم، حکومتها را نیز نسبت به اصلاح عملکردها بی انگیزه و آنها را دچار توهم “جزیره ثبات” میکند.
این وضعیت، اوضاع را وخیمتر میکند و مردم اندک اندک به ستوه میآیند، ولی همچنان در سکوت هستند، سکوتی که آتش زیر خاکستر است.
سکوتِ “به ستوه آمدگی”، میتواند با کوچکترین جرقهای به انفجار تبدیل شود. مثال معاصرش انقلاب مردم تونس علیه “زین العابدین بن علی” رئیس جمهور وقت این کشور بود که بعد از ۲۴ سال حکومت، ظرف یک ماه سرنگون شد و به عربستان گریخت.
یک جرقه کوچک، آن تحول بزرگ را رقم زد: جوانی به نام “محمد بوعزیزی” در شهر کوچکی به نام “سیدی بوزید” دستفروشی میکرد و کنار خیابان سبزی میفروخت. یک روز مأموران شهرداری، بساط او را جمع میکنند و بوعزیزی از فرط ناراحتی، خودسوزی میکند. مردم از این واقعه به خشم میآیند و شعار میدهند و در اندک زمانی شورش به پایتخت میرسد و نهایتاً حکومت سرنگون میشود.
تا قبل این ماجرا، “بن علی” هر گونه اعتراضی را سرکوب کرده بود و جامعه ناامید تونس در لاک بی تفاوتی و به ستوه آمدگی رفته بود، اما یک اتفاق کوچک، کشور را منفجر و حکومت را ساقط کرد. این در حالی است که پیش از این اتفاق، تونس به تنها کشور با ثبات آفریقا معروف بود.
جامعهای که به مرحله به ستوه آمدگی، رسیده باشد، بیش از آن که بداند دنبال چه چیزی یا چه کسی هست، در صدد از بین بردن ساختار موجود است و باور عمومی اش این است: هر کسی بیاید از اینها بهتر است.
بنابراین، آینده جامعه به ستوه آمده، ابهام آلود خواهد بود، یعنی ممکن است به وضعیت بهتری مانند تونس جدید منجر شود وای بسا به دیکتاتوری دیگری بینجامد، مثل مصر که بعد از به ستوه آمدن مردم از حکومت “حسنی مبارک” و انقلاب علیه او، اینک نظامیان دیگری بر جای او نشسته اند و دیکتاتوری جوان تری در آن شکل گرفته است.
حکومت، مردم و رابطههای شش گانه
هر چه رابطه مردم و حکومت در مراحل نخستین تعریف شود (به ویژه مرحله همزیستی که رابطهای عقلانی و مبتنی بر محاسبه گری و نظارت است) ثبات جامعه و نظام سیاسی آن، بیشتر خواهد بود.
حکومتهایی که با نقد و اعتراض مواجه اند نیز باید نقدها و اعتراضات را به عنوان نشانههای حیات امید به رسمیت بشناسند و نگذارند مردم وارد فاز بی تفاوتی شود و نهایتاً به ستوه آیند.
نکته مهمی که نباید مغفول بماند این است که اگر گروهی از مردم در مرحله اول (شیفتگی) باشند و گروهی دیگر به مرحله “به ستوه آمدگی”برسند، آن جامعه از درون مهیای تفرقه و درگیری داخلی خواهد بود و این، خطر فروپاشی سیاسی و اجتماعی و از بین رفتن همبستگی ملی را تشدید میکند. آنچه این روزها در ونزوئلا میگذرد، مصداقی از این وضعیت میهن سوز است.
راهکار اصلی نیز برای این که رابطه مردم و حکومت وارد فازهای خطرناک نشود، این است که حکومت سیستمی دائمی برای رصد مطالبات و گرایشهای مردم داشته باشد و مرتباً خود را با خواستههای عمومی جامعه وفق دهد.
اگر هم به هر دلیلی، بین جهت گیری حکومت و رویکردهای عمومی مردم فاصلهای بیفتد، این حکومت است که باید “انعطاف” به خرج دهد و این انعطاف شامل همه عرصه هاست، از سیاست داخلی و آزادیهای اجتماعی گرفته تا اقتصاد و روابط خارجی.
اگر حکومتی به جای “انعطاف”، رویکرد “خشک و متصلبانه” داشته باشد، به میزان تصلبی که از خود نشان میدهد، مردم را به سمت مراحل نامطلوب رابطه سوق میدهد و نهایتاً امیدها را به ناامیدی تبدیل میکند. چنان جامعهای در نهایت به ستوه خواهد آمد و تبدیل خواهد شد به یک بمب ساعتی با لحظه انفجار نامعلوم.
منبع: عصرایران