ارتباط با ما در

وزیر اسبق سپاه تشریح کرد

ماجرای خرید سلاح از اسرائیل در زمان جنگ به روایت رفیق‌دوست

خورو بلیزر امام به علت «بی عرضگی ما مفقود شد» مالک بلیزر «علی مجمع الصنایع» پس از مدتی وضع اقتصادیش بد شد و خودرو را به شخص دیگری فروخت. او هم به نفر دوم و خریدار بعدی هم به نفر سوم فروخت تا آنجا را پیگیری کردیم. نفر سوم می گفت نمی دانم به چه کسی فروختم. البته احتمالات زیادی در این مورد بود مثلا کسی آن را خریده و پنهان کرده است و می خواهد بعدها گرانتر بفروشد یا منافقین خریده و از بین برده اند در این مورد حرف های زیادی زده می شود. 

منتشر شده

جامعه ایرانی- محسن رفیق دوست» وزیر سپاه پاسداران دولت سوم جمهوری اسلامی ایران و رییس بنیاد مستضعفان و جانبازان پیشین می افزاید: از ۱۱ سالگی با مسائل سیاسی آشنا شدم و در جلسات فدائیان اسلام شرکت می‌کردم پس از آن، دوره کوتاهی با جبهه ملی آشنا شدم و با تشکیل نهضت آزادی به این تشکل پیوستم تا اینکه نهضت امام (ره) شروع شد چون مقلد آیت الله بروجردی بودم با درگذشت وی از چند نفر مانند آیت الله مهدوی کنی، محمدرضا غروی و سیداصغر آل احمد تحقیق کردم هر سه آنها حاج آقا روح الله را معرفی کردند.

رفیق دوست در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی به ایرنا می گوید: آن زمان در منزل آیت الله کاشانی رفت و آمد داشتم روزی از نزدیکان کاشانی پرسیدم پس از فوت ایشان از چه کسی تقلید کردید؟ گفت کاشانی پیش از درگذشت در بستر بیماری گفته بود در قم یک حاج آقا روح الله هست از او تقلید کنید. بنابراین از سال ۴۰ مقلد امام (ره) بودم و وقتی امام (ره) از مردم دعوت کرد من به نهضت ایشان پیوستم و هنوز هم پیوندم با امام (ره) قطع نشده است.

از پیش از انقلاب تا به امروز «تدارکاتچی» هستم. پس از تبعید امام (ره) در سال ۴۳ «بگیر بگیر عجیبی بود و خیلی‌ها را گرفتند» افرادی که بازداشت می شدند حجره دار بودند و وضع مالی خوبی داشتند اما همه اینطور نبودند. برای کمک به خانواده افراد بی بضاعت بازداشتی، حساب جاری در بانک صادرات «چهل تن» بازار باز کردیم و به متدینین گفتیم کمک کنند. آخر ماه این پول‌ها را در پاکت می‌گذاشتیم و خیلی آبرومندانه به خانواده آنها می دادیم. در سال ۱۳۵۵ بازداشت و در مهرماه ۵۷ آزاد شدم. پس از آن مسئول تدارکات راهپیمایی‌های ایام محرم و اربعین، مراسم استقبال و حفاظت شخصی از امام (ره) بودم. بعد هم که سپاه تشکیل شد و تدارکاتچی سپاه شدم و هنوز هم تدارکاتچی هستم.

 گویا با طیب حاج رضایی آشنایی داشتید؟ 

رفیق دوست: با هم همکار بودیم و حجره ما ۱۰-۱۵ حجره با هم فاصله داشت. طیب آدم خاصی بود و در مورد گذشته وی باید با احتیاط حرف زد. طیب به همراه «شعبون بی مخ» (شعبان جعفری)، «ناصر جیگرکی»، «امیر انگوری» و «رمضون یخی» جزو گردن کلفت های جنوب تهران و اهل دعوا و چاقو کشی بود. پیش از ماه محرم سال ۴۲ شهید عراقی ملاقاتی با او داشت و «دم شهید عراقی، طیب را می‌گیرد.» عَلَمی که طیب بلند می کرد جزو بزرگترین عَلَم هایی بود که کسی توان بلند کردنش را نداشت. شهید عراقی از طیب می خواهد یک عکس امام را به عَلَم و عکس دیگر را به بغل منبر تکیه بچسباند و او هم این کار را انجام می دهد.

در ماجرای پانزدهم خردادماه یکی از محرکان کسبه میدان بودم و مردم را به سمت خیابان ری برای حضور در تظاهرات حرکت می دادم. بالای یکی از ماشین هایی که باقالی و کاهو حمل می کرد رفتم و فریاد زدم مرجع تقلید ما را گرفته اند. پایین آمدم یکباره به طیب برخوردم او که دم در ایستاده بود جلوی من را گرفت و گفت «پسر میرزا عبدالله نرو، بیرون مردم را می کشند.» طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی نه نسبت خویشی با هم و نه دخالتی در این ماجرا داشتند. رضایی هجدهم خردادماه از گرگان برگشته بود و ارتباطی با تظاهرات نداشت. طیب را خیلی شکنجه کردند و به او گفتند بگو از خمینی (ره) پول گرفته ای تا آزادت کنیم و او در پاسخ می گفت «با امام حسین(ع) در نمی افتم.»

درجه داران و افسرانی که شکنجه طیب را دیده بودند پس از انقلاب می‌گفتند به قدری او را کتک زده بودند که بدنش پوست انداخته بود. او یک کلمه به نفع رژیم صحبت نکرد و با تحولی که در او ایجاد شده بود شهید شد. پس از شهادت طیب، امام (ره) دستور دادند همه طلبه های قم برای او یک روز روزه بگیرند و یک هفته نماز بخوانند و به این ترتیب «امام (ره) حساب های او را صاف کرد.»

در جریان کودتای ۲۸ مردادماه دو نفر خیلی فعال بودند یکی طیب و دیگری شعبون بی مخ بود بعدها به آنها لقب «تاج بخش» دادند. طیب از آن موقع به بعد اسلحه کمری حمل می کرد اما ۱۰ سال بعد این تحول در او رخ داد.

انقلاب اسلامی در چهار دهه گذشته همواره زیرفشار و تحریم استکبار بوده است امروز نیز دشمن با توسل به تحریم قصد درهم شکستن پایداری مردم ایران را دارد، با توجه به تجارب گذشته به ویژه دوران دفاع مقدس چگونه می توان تهدیدات را به فرصت تبدیل کرد؟ 

رفیق دوست: وقتی انقلاب پیروز شد دشمنان علاوه بر محاصره، ترفندهای مختلفی برای مقابله با انقلاب اسلامی به کار بردند. بیش از ۷۰ گروه ضد انقلاب تشکیل دادند و اطراف ایران را ناامن کردند و با کودتا و تحمیل جنگ قصد داشتند اراده مردم را متزلزل کنند. در جنگ از ۳۴ کشور غنیمت و از ۱۱ ملیت اسیر گرفته بودیم در حالی که هیچ کشوری حاضر نبود به ما سلاح و مهمات بفروشد. به همین دلیل سعی کردیم با واسطه اقلام موردنیاز را تامین کنیم. دلال های اسرائیلی خیلی دوست داشتند به ما اسلحه و مهمات بفروشند اما هرگز نخریدیم. آن زمان به این نتیجه رسیدیم ماهیت انقلاب به گونه ای است که منافع استکبار را تهدید می کند بنابراین برای دفاع از کشور باید روی پای خود می ایستادیم. در همان دوران دفاع مقدس خودکفایی را شروع کردیم تا اینکه در پایان جنگ از نظر دفاعی خودکفا شدیم و امروز هم از نظر نظامی در جایگاهی هستیم که می گویم گزینه نظامی علیه ایران تنها یک شوخی است. هر کشوری حتی آمریکا از نظر نظامی مقابل ما شکست خواهد خورد. ایران سال ها بدون اتکا به خارج می تواند بجنگد. امروز در برخی از سلاح های دفاعی با آمریکا پهلو می زنیم و در بعضی از تجهیزات خاص حتی از آنها جلوتر هستیم.

همیشه وقتی از من سوال می‌کردند که «برجام» به چه درد ما خورده است می گفتم برجام دو فایده بزرگ داشت، نخست اینکه همه دنیا از جمله سازمان ملل قدرت صلح آمیز اتمی ایران را به رسمیت شناخت و دیگر اینکه، اجماعی که علیه ایران ایجاد شده بود را شکست. زمانی که برجام امضا شد دو تن از سفرای کشورهای بزرگ پیش من آمدند و گفتند از ابتدا اشتباه کردیم آنطور در دامان آمریکا قرار گرفتیم دیگر آن اجماع علیه ایران شکل نخواهد گرفت. علت اینکه آمریکا، هشت کشور را از تحریم خرید نفت از ایران معاف کرده، این است که این کشورها زیر بار نمی رفتند. آنها اعلام کردند پالایشگاه های ما براساس نفت ایران است و برای ما صرف نمی کند که نفت دیگران را بخریم.

تحریم های امروز تفاوت های دیگری هم دارد، در سال های نخستین انقلاب اسلامی رتبه علمی ایران در دنیا ۱۴۳ بود و الان در رتبه ۱۴هستیم، البته متاسف هستم که این رتبه ۱۴، دو سه سالی است که تکرار می شود چون باید به زیر ۱۰ می‌رسیدیم. از سالی که مقام معظم رهبری به دانشجویان گفتند بروید و تولید علم کنید، دانشجویان حرکت کردند، ظرف ۱۵ سال رتبه ما به ۱۴ رسید و امروز بسیاری از ابداعات و اختراعات علمی کشور بلافاصله در دنیا ثبت و مورد استفاده قرار می گیرد.

در بخش دارویی جهش غیرقابل تصور داشته ایم، داروی «ام اس» و برخی داروهای ضدسرطان در ایران تولید می شود. کشوری که از نظر راهبردی و ژئوپلتیکی و نیروی انسانی وضعیت خاصی دارد به دنیا نیازی ندارد. هر جایی که کمبود داشتیم بخاطر این است روی آن متمرکز نشده ایم. «وقتی توانستیم ظرف چند سال از نظر دفاعی خودکفا شویم در دانه های روغنی هم می‌توانیم خودکفا شویم، همت کردیم در گندم خودکفا شدیم، در مساله گوشت هم می توانیم به خودکفایی برسیم.»

 چگونه توانستیم زمان جنگ نیازهای دفاعی خودمان را تامین کنیم؟ 

سال ۶۴ وزیر سپاه بودم قیمت نفت به بشکه ای ۸ دلار و درآمد ارزی ایران به ۶ و نیم میلیارد دلار رسید. ۴ میلیارد برای گندم و مواد غذایی و ۲.۵ میلیارد هم برای دفاع مقدس اختصاص یافته بود. فرمانده سپاه پاسداران برای عملیات کربلای چهار و پنج، ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره می خواست که تامین آن دست کم به ۳ میلیارد دلار ارز و ۱۸ ماه زمان نیاز داشت البته اگر بازارش را پیدا می‌کردیم. آن زمان بیشتر اقلام موردنیاز خودمان را از کشورهای بلوک شرق و یا چین تامین می کردیم. ارزی که برای این کار اختصاص دادند ۴۰۰ میلیون دلار بود که با این بودجه ظرف چهار ماه باید وسائل موردنیاز را آماده می کردیم. با بکارگیری همه امکانات دولتی و خصوصی کار را آغاز کردیم به همه کارخانه هایی که می توانستند ریخته گری کنند، مثل ایران خودرو، سایپا و تراکتورسازی تبریز و پارس گفتیم یک ماه ماشین نسازند. آنها ظرف یک ماه ۱۲ میلیون پوکه ریختند به سه هزار تراشکار در سراسر کشور به هر کدام یک دستگاه کپی تراش دادیم و گفتیم غیر از دستمزد این دستگاه را هدیه می دهیم، به قول رئیس اتحادیه تراشکاری ایران، این صنعت یکباره به اندازه ۱۰ سال رشد کرد. ظرف چهار ماه این مهمات را ساختیم و تحویل دادیم و در کربلای ۵ دشمن را به زانو در آوردیم و به قول یک سرتیپ عراقی آتشی که ایرانی ها روی سر عراقی ها ریختند مانند جهنم بود چون خواستیم انجام دادیم.

با هزار ترفند ۱۰ موشک «اسکات بی» از لیبی آوردم، وقتی به آن کشور می رفتم مرحوم هاشمی رفسنجانی گفت این خیلی بد است که تهران زیر موشک و بمباران هواپیماهای عراقی ها باشد و ما نتوانیم هیچ کاری کنیم، از مردم خجالت می کشم. همان زمان با این دید که باید خودمان موشک بسازیم یکی از موشک ها را برای مهندسی معکوس و کپی سازی در فرودگاه به گروه شهید طهرانی مقدم دادم. پس از مدتی موشک هایی با برد ۷۰ و ۱۴۰ کیلومتر ساخته و استفاده کردیم. با بهره گیری از نخبگان و فارغ التحصیلان دانشگاه امروز یکی از صنعت های پیشرفته کشور که خار چشم دشمن است، صنعت موشکی محسوب می شود. یکی از موضوعاتی که برای ما قابل مذاکره نیست قدرت موشکی ایران است. در این زمینه همپایه روسیه و آمریکا هستیم، یعنی آنچه که هدف از داشتن موشک دفاعی بود را به دست آوردیم.

اگرچه در آن مقطع مشکلات زیادی داشتیم اما همراهی همه بخش‌ها باعث شد بتوانیم به دستاوردهای بزرگی برسیم، متاسفانه امروز همدلی کم شده است، مقایسه شرایط آن روزها با وضعیت فعلی چه درس هایی به ما می دهد؟ 

دولت ها برای رسیدن به اهدافشان چهاروظیفه برنامه ریزی، هدایت، کنترل و حمایت برعهده دارند همه کارها را دولت انجام نمی‌دهد. کشورهایی موفق هستند که دولت برنامه ریز و ناظر است و مردم بدون دخالت حکومت در اقتصاد فعال هستند. اکنون هم اگر دولت همه قوانین دست و پاگیر سر راه کسب و کار مردم را کنار بگذارد، موفق می شود.

از زمانی که وزیر بودم در دولت بحث «دولتی- مردمی» مطرح بود، خدمت امام (ره) رسیدم و پرسیدم باید صنعت، تجارت و کشاورزی دست دولت یا مردم باشد، امام (ره) با تاکید براینکه باید این امور دست مردم باشد، گفتند «زندگی مردم را دست کارمند ندهیم» امروز در کشور ما زندگی دست کارمندان است. پولی را که باید خرج کارهای عمرانی شود حقوق کارکنان دولت می شود، کارمندان هم اغلب زندگی خوبی ندارند و به سختی زندگی می کنند. اما اگر نیمی از آنها به دنبال کارهای دیگر بروند وضعیت بهتری خواهند داشت. دولت باید برخی مراکز تولیدی را مجانی به کارمندانش بدهد. روزی از «ماهاتیر محمد» نخست وزیر وقت مالزی پرسیدم، چگونه موفق شدید، گفت از همان ابتدا اجازه ندادم دولت در اقتصاد دخالت کند و کار را به مردم سپردم. دولت مالیات نمی دهد ولی مردم مالیات می دهند. الان هم اگر بخواهیم از تحریم ها عبور کنیم چاره ای جز واگذاری بخش های مختلف اقتصادی به مردم نداریم.

در مسکن مهر دیدیم چه شد. چند نفر از همکاران سابقم که از بنیاد خارج شده بودند و در بخش خصوصی فعالیت می کردند می گفتند مسکن مهر به علت اینکه «دولتی ساخت» بود بزودی به بافت فرسوده شهرها تبدیل می شود. در زلزله استان کرمانشاه دیدیم چطور واحدهای مسکن مهر فرو ریخت.

 در زمان جنگ به ما حتی سیم خاردار هم نمی دادند، سوالم این است، ۱۰ موشک اسکات بی را چگونه از لیبی گرفتید، ارتباطات شخصی شما با قذافی چقدر موثر بود؟ 

وقتی که انقلاب پیروز شد ابتدا سوریه و سپس لیبی ما را به رسمیت شناختند. «معمر قذافی» معتقد بود ایران یک قدرت مردمی، ضد استعماری و استکباری به وجود آورده است. زمانی که کمیته ها را با شهربانی و ژاندارمری ادغام کردیم با ما قهر کرد، می گفت کمیته ها کشور را اداره می کنند و نباید کنار گذاشته شوند. قذافی طرفدار ایران بود و یکی از عواملی که باعث برقراری رابطه ایران با لیبی شد من بودم. ارتباط مستمری داشتم و سالی یکی دوبار به آنجا سفر می کردم. تقریباً رابطه شخصی من با قذافی، «عبدالسلام جلود» و سران لیبی عامل موثری بود که پذیرفتند به ما سلاح بدهند. در شرایطی که غرب ما را تحریم کرده بود بخشی از نیازهای دفاعی خودمان را از لیبی می گرفتیم.

وقتی به کشورهای شرقی مراجعه می‌کردیم می‌گفتند تا سال آینده سلاح ها را به عراق فروخته ایم. بعدا اعلام کردند که شوروی مانع فروش سلاح است. داستان سیم خاردار هم این بود که ارتش از یوگسلاوی ۶ ماشین سیم خاردار خرید اما این محموله در آذربایجان (شوروی) دو سال توقیف شده بود. کشورهای بلوک شرق چون نیاز به ارز داشتند می گفتند از طریق سوریه یا لیبی از ما اسلحه بخرید. به این دلیل خریدهای اولیه ای از سوریه و لیبی انجام دادم. با هیاتی از آنها می رفتیم کشور مورد نظر، آنها مذاکره می‌کردند و آنچه را که می خواستیم سفارش می دادند ولی ظاهرش این بود به لیبی و سوریه فروخته اند.

اوایل جنگ نیروی دریایی مشکل پیدا کرد، می دانستیم نیروی دریایی ما کاملا شبیه نیروی دریایی لیبی پیش از قذافی است. آنها ناوگانی شبیه ناوهای ببر و پلنگ ما داشتند اما پس از روی کار آمدن قذافی این ناوها را کنار گذاشته بودند. به خواست مرحوم هاشمی به لیبی رفتم و تمام قطعات نیروی دریایی آن کشور را با خود آوردم و نیروی دریایی ارتش را راه انداختم.
در آن سفری که برای تهیه موشک به لیبی رفته بودم نخست با جلود ملاقات و با پرخاش گفتم چرا دروغ می گویید که از ما حمایت می کنید، ما موشک می خواهیم، سپس در ملاقات با قذافی، او پذیرفت ۱۰ فروند موشک اسکاد بی به ما بدهد در حالی که آن موشک ها با صرف یکهزار میلیارد تومان هم نمی شد تهیه کرد.

در ملاقات با قذافی و جلود از سرنوشت امام موسی صدر سوال کردید؟ 

از همان ابتدا که برای مذاکره به لیبی رفتم هیچ وقت از قضیه امام موسی صدر فارغ نبودم، مخصوصا اینکه آنها موضوعی را مطرح می‌کردند که مستمسک خوبی بود تا این قضیه را مطرح کنم. از روزی که حزب الله تشکیل شد قذافی عاشق این بود با آنها ارتباط برقرار کند. او معتقد بود حزب الله بهترین سازمانی است که می‌تواند با کمک لیبی منطقه را بگیرد. زمانی که می گفت «ارتباط ما را با حزب الله برقرار کنید، می گفتم حزب‌الله دنباله امام موسی صدر است، به محض اینکه تکلیف صدر را معلوم کنید، خودشان سراغت می‌آیند.»

اگر از ایران فردی برای پیگیری قضیه امام موسی صدر به لیبی می رفت کسی به او اعتنا نمی کرد. یکی از سفرا می گفت پس از مدت ها معاون وزیر امور خارجه لیبی وقت ملاقات داد، رفتم دفترش و پس از احوالپرسی از سرنوشت امام موسی صدر پرسیدم، او بلافاصله در را نشان داد و گفت بفرمایید بیرون!

«در عالم رفاقت مرتب این قضیه را مطرح می‌کردم، آنها اینطوری مطرح می‌کردند که اولا دلیل اینکه باید امام موسی صدر را اینجا کشته باشیم چیست؟ ما او را دعوت کردیم و او مهمان ما بود. دوم، امام موسی صدر دشمن های شناخته شده علنی زیادی دارد و ما مدرک داریم که او از اینجا به ایتالیا رفته، البته دروغ می‌گفتند» پس از داستان شورش مردم لیبی و کشته شدن قذافی، ماجرایی شنیدم که با شناختی که از قذافی داشتم تصور می کنم می‌تواند دلیل دشمنی قذافی با صدر باشد. کسی که این ماجرا را برای من نقل کرد، می گفت روزی در جلسه ای سه نفره میان امام موسی صدر، قذافی و حافظ اسد چایی بردم، «صدر یک مجله لوله شده در دستش داشت، قذافی یکباره اهانتی به حضرت امیر(ع) می کند، امام موسی صدر با همان مجله محکم بر دهان قذافی زده و جلسه را ترک می کند، همین دلیل کافی بود که نقشه کشتن امام موسی صدر را بکشد» اما هنوز سرنوشت وی معین نشده است و خیلی ها در پی پیدا کردن او هستند البته «با خویی که از او می شناسم بعید است.»

 گفتید زمان جنگ، اسرائیل هم پیشنهاد فروش اسلحه به ما داده بود، این موضوع به کجا انجامید؟ 

اوایل غیر از چند تن مانند شهید کلاهدوز، مابقی ما از دانشگاه، بازار، سرکار و کارخانه به سپاه آمده بودیم. دلال ها می گفتند چه می خواهید، بچه ها هم ناشیانه یک لیست تهیه می کردند تا دلال ها آن را تامین کنند. به نظرم رسید این یکی از «کلک های بزرگ دشمن» است چون اقلامی که سفارش می دادیم یکباره نایاب می‌شد. لذا با برادران جلسه گذاشتم و گفتم از این پس هر کس آمد و گفت چه می خواهید، بگویید چیزی نمی خواهیم و باید از آنها در مورد «۴ چ» سوال کنید «چی داری، چندتا داری، چند می دهی و چه جوری می دهی، آنها بگویند چه دارند» بعد کار را شروع کردیم. در مراجعات متوجه ‌شدیم یکی از واسطه ها از طرف اسرائیل است. آنها خیلی دلشان می خواست به ما اسلحه و مهمات بفروشند، به لطف خدا سلاحی نخریدیم و درخواست آنها را رد کردیم.

 ماجرای سوء قصد به شما در سال ۱۳۷۷ چه بود؟

این سوء قصد به شیوه حساب شده و دقیقی انجام گرفت. مشاهدات مردمی نشان می داد ضاربان با یک خودروی پژو و دو دستگاه موتورسیکلت به همراه سلاح دوربین دار لیزری دست به این اقدام زدند. هدف گیری آنها به اندازه ای دقیق بود که نخستین گلوله آنها آستین دست (راست) من را سوراخ کرد. پس از اصابت نخستین گلوله به آستینم، بلافاصله روی زمین نشسته و دمر افتادم و با سینه خیز جایی پناه گرفتم سپس آنها پنج گلوله دیگر را شلیک کردند. کارشناسان و همچنین شهید صیاد شیرازی پس از بررسی محل حادثه گفتند اگر روی زمین نمی نشستی گلوله ها قسمت های حساس بدنت را نشانه می گرفت. بلافاصله اعلام کردند سوء قصد کار منافقین نیست. گفتم شیوه ضاربان شبیه منافقین است. ۳ روز پس از بازداشت آن برادر جانباز، اعلام کردند این فرد نمی تواند ضارب باشد. سوء قصدکنندگان چند نفر بودند با موتورسیکلت به محل حادثه آمده و پس از تیراندازی سوار خودروی پژو شدند و محل را ترک کردند «لذا … قسمت نشد که شهید شویم.»

 اینکه نظام تصمیم گرفت بخش مستعضعفان و جانبازان از هم جدا شوند به این دلیل بود که خدمات بهتری به جانبازان ارائه شود؟

جانبازان و خانواده شهدا باهم زیر نظر بنیاد شهید بودند، اواخر سال ۶۷ امام (ره) تصمیم گرفتند جانبازان را جدا کنند و بنیاد مستضعفان را مسئول اداره آنها کرد. پس از ۶-۵ ماه مسئول بنیاد شدم زمانی که به آنجا رفتم ۲۵ هزار جانباز پرونده داشتند که این پرونده ها همگی مربوط به جانبازان در ۳۰۰-۲۰۰ گونی در طبقه منفی ۲ بنیاد نگهداری می شد. اوایل سال ۶۹ اعلام کردیم هرکس که در جنگ صدمه دیده و مدعی است که جانباز است برای ارائه درخواست به چند دانشگاه برود و فرم پر کند و یک ماه هم فرصت دادیم. وقتی پرونده ها را جمع کردیم تعداد پرونده های جانبازان از ۲۵ هزار جانباز تحت پوشش به ۱۲۵ هزار پرونده افزایش یافت.

زمانی که به بنیاد رفتم بودجه این نهاد سه میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان بود. قرار بود یک میلیارد و نیم را خود بنیاد تامین کند و مابقی را دولت بدهد. همان موقع به « آقای مسعود روغنی زنجانی» (رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت) گفتم همین بودجه را بده، گفت حالا که آمده ای این بودجه را نمی دهیم. به مرحوم هاشمی گفتم او هم کاری نکرد. آن زمان بنیاد با همه عظمتی که داشت «زیان‌ ده» بود و حتی قادر نبود سهم بودجه خودش را تامین کند. همزمان با بالا بردن تعداد جانبازان، درآمد این نهاد را افزایش دادم به طوریکه در پایان مسئولیتم به ۹۰ میلیارد تومان سود رسیده بود «اما نیاز جانبازان همیشه از توان بنیاد بیشتر بود» به طوری که همیشه کمبود احساس می‌شد.

سال ۷۶ نامه‌ای به مجلس نوشتم و گفتم تصورات نمایندگان از دارایی های بنیاد با واقعیت همخوانی ندارد. مجلس تصور می کرد همه املاک تصرف شده به بنیاد مستضعفان رسیده است. در یک جلسه غیرعلنی گفتم بیشتر دارایی سازمان صنایع ملی به همراه صنایع خودروسازی، کشتی سازی آریا، هواپیما سازی آسمان و… توسط دولت موقت در تیرماه سال ۱۳۵۸ ملی اعلام و از بنیاد گرفته شده است، سرانجام به جای آن یک مشت کارخانه مثل نوشابه زمزم را به بنیاد دادند که آنهم زیان ده بود. تنها یک کارخانه برای بنیاد سود دهی داشت که آنهم کارخانه ریسندگی «تبد» بود.
بنابراین به نمایندگان مجلس گفتم دارایی بنیاد همین است نه آنچه شما فکر می کنید. در ضمن «مساله جانباز مساله بنیاد نیست و شما باید کمک کنید» چهار ماه اول (سال ۱۳۷۸) مسئولیتم برای بنیاد بودجه گذاشته بودند. سال بعد گفتند نهادی که توسط دولت بودجه داده می شود چرا توسط دولت اداره نشود؟ با ایجاد بنیاد شهید و ایثارگران مسئولیت اداره جانبازان را از بنیاد جدا کردند. خلاف گفته شما وقتی با جانبازان مواجه می شوم، اکثریت از دوران مدیریتم راضی هستند و خیلی از آنها به ملاقاتم می آیند. «ولی با کمال شهامت می گویم نتوانستم آنچه حق آنها بوده را اجرا نمایم و در حد توانم خدمت کردم.»

 بیشتر خودتان را متمایل به کدام جریان سیاسی می دانید؟ 

«کسی مثل آقای احمدی نژاد خودش را به اصولگراها منتسب می کند قبل از کاندیدا شدن تا روزی که سر کار بود دائماً در مخالفت با او مصاحبه و سخنرانی کردم و او را شخص نامناسبی برای این کار می‌دانستم و هنوز هم می دانم. از آن طرف می گفتم اصلاح طلب ها را دو دسته می کنم اصلاح طلب ولایتی و اصلاح طلب برانداز. در سخنرانی هایم می گفتم که عارف، جهانگیری، زنگنه، آخوندی و حجتی اصلاح‌ طلب ولایتی هستند، مخالفتی با آنها ندارم چون ملاک من ولایت است.»

در زمان رئیس جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی چند نفر از کارگزارانی ها که بعدها اصلاح‌طلب شدند، پیشم آمدند. حرفی زدند که درست بود، آنها گفتند می دانید وقتی برای یکی از اصولگرایان مشکلی پیش می آید هیچ کاری برایش انجام نمی دهید ولی ما اصلاح طلبان وقتی به مشکلی بر می خوریم همگی بسیج می شویم. به آنها گفتم با نامه ای که به دادگاه کرباسچی نوشتم بیشتر از شما به کرباسچی کمک کردم و او را از اصلی‌ترین اتهامش تبرئه کردم، «فکر می کنید اصولگرا هستم خیر، من خود اصولگرایی هستم. اصولگرایی یعنی معتقد به ولایت فقیه مطلقه و خیلی ها این مطلقه را نمی دانند.»

وقتی قانون اساسی را نوشتند این قانون توسط مرحوم آیت الله مهدوی کنی خدمت امام (ره) ارائه شد دو روز بعد امام (ره) وی را خواستند و پرسیدند، ولایت فقیه کجای قانون اساسی آمده است؟ مهدوی کنی گفت در اصول ۱۱۰ و پنجم آمده است، امام (ره) فرمودند در این اصول ولایت فقیه را محدود کرده اید. کشور باید قانون اساسی داشته باشد و مردم به آن رای دهند، اما هر زمان که احساس تکلیف ‌کنم «اعمال ولایت» می کنم. در زمان جنگ چند بار رفتم از ایشان اعمال ولایت گرفتم. مثلا می‌خواستیم ۶ لشکر از کرمانشاه به اهواز ببریم دولت توانی نداشت. چون زمان کمی داشتیم مجبور بودم خودروهای مردم را بگیرم. دادستان وقت گفت چون این تصرف اموال مردم است به اعمال ولایت نیاز دارد. رفتم خدمت امام و گفتم باید یک هزار کمرشکن از مردم بگیریم و با آنها تانک، نفربر، لودر، بولدوزر و گریدر را از کرمانشاه به اهواز بفرستم. ایشان فرمودند به چهار شرط اجازه می دهم نخست این که، به اندازه نیاز بگیرید، دوم اینکه، اگر راننده نیامد او را با اجبار نبرید، سوم بیش از حد معمول به او کرایه بدهید و شرط چهارم این که اگر هم وسیله او خراب شد به بهترین شکل جبران کنید.

وقتی از امام (ره) اجازه گرفتم شهید صنیع خانی مدیر ترابری سپاه را مامور این کار کردم. قرار شد در پلیس راه های کشور هر تریلی و کمرشکنی که رد می شد شماره هایش را برداریم. به راننده تریلی می گفتیم به کرمانشاه می روی، بارت را خالی می‌کنی و به جایش تانک یا نفربر بار می زنی و می بری اهواز و در آنجا با نامه ای که داده ایم شماره و کرایه ات را تحویل می گیری.
یک بار خدمت امام (ره) رسیدم و گفتم برای ادامه جنگ پول می خواهم و دولت توان تامین بودجه را ندارد. ایشان به بانک مرکزی دستور دادند پول در اختیار ما قرار بدهند. من به این ولایت فقیه اعتقاد دارم. آقا هم به این گونه مسائل ورود می کنند «شاقول و میزان الحراره من ولایت است هر کس با ولایت خوب است من هم با او خوب هستم و برعکس.»

 ماجرای نامه ای که به دادگاه «غلامحسین کرباسچی» نوشتید چه بود؟

زمانی که در بنیاد بودم با احکامی مواجه می شدم که در آن دادگاه نوشته بود اموال «عبدالعلی فرمانفرمایان» تا بستگان درجه سوم وی مصادره شود اما مشخص نکرده بود این اقوام چه کسانی و یا اموال چه هستند. از ثبت احوال لیست اقوام را گرفتم بعد با ثبت قرارداد بستم تا اسم افراد را به ما بگوید اما ثبت نتوانست نیاز ما را تامین کند لذا با شهرداری تهران قرار داد بستم. آن زمان تهران ۱۹ منطقه داشت، گفتم عصرها کارمندان بخش املاک شهرداری نقشه مناطق را بررسی کنند و ببینند سال ۵۷چه املاکی به نام کدام اشخاص بوده است. آنها لیست می دادند و من هم سر ماه به آنها حقوق می دادم. «شاید اندازه یک میلیارد تومان حقوق دادم» کرباسچی پیشم آمد و گفت چند تن از شهرداران مناطق، معاونت های آن و… زحمت کشیده اند به آنها کمک کن من هم پذیرفتم. قرار بر این شد کرباسچی لیست بدهد تا من به آنها «تویوتا» با دو میلیون تومان تخفیف بدهم.

یکی از اتهامات کرباسچی نامعلوم بودن سرنوشت ۱۸۰ میلیون تومان بود. «بهمن کشاورز» وکیل مدافع کرباسچی گفت اگر این موضوع را برای دادگاه بنویسی برای کرباسچی خوب خواهد شد. من هم نامه ای صد برابر قوی تر از متنی که کشاورز تنظیم کرده بود براساس واقعیت نوشتم. کشاورز گفت این برای خودت سند اتهامی می‌شود البته همین طور هم شد و رفتم و بعداً پاسخ دادم. بنابراین «با آن کاری که شهرداری کرد بیش از یک هزار میلیارد تومان در تهران املاک پیدا کردیم که سراغ آنها نرفته بودند املاک گران قیمت و خوب». محسنی اژه ای به خاطر آن نامه از من گله مند بود اما «خاصیت مردانه گری ام به کار آمد و آن نامه را نوشتم.»

چطور می توانیم جلوی تندروی ها را بگیریم چون افراط و تفریط در جاهایی به نظام ضربه زده است. 

امیرالمومنین (ع) می فرمایند، چپ و راست گمراهی و تنها راه وسط (میانه) راه درست است. از نظر من راه وسط یعنی ولایت فقیه. آنهایی که هم اکنون در جامعه در قالب چپ یا راست جلوتر از رهبری حرکت می کنند به انقلاب لطمه می زنند و «مخل ترقی انقلاب هستند و اشتباه می‌کنند» از امام (ره) و از مقام معظم رهبری نباید جلوتر رفت. یکی از موضوعاتی که خیلی درباره اش صحبت می کنم برخورد با شخصیتی است که از دنیا رفته است مثل مرحوم هاشمی رفسنجانی. «زمانی جناح چپ با ایشان چکار کرد! همین چپی ها [به او] عالیجناب سرخپوش [می گفتند]، این وری ها چکار کردند مداح ها و غیرمداح ها. ولی همیشه نگاه می‌کردم آقا چه می‌کنند. با آقای رفسنجانی و هم با آقا رفیق نزدیک بودم لذا می‌رفتم. بعضی اوقات که به آقای هاشمی انتقاد می کردم می رفتم با وی بحث می کردم. [او می گفت] اولا مقام معظم رهبری در رهبری بدیل ندارند و دوم اینکه آنجایی که نظرات من نسبت به آقا تفاوت دارد سکوت می کنم» دیدم آقا، آیت الله هاشمی را برای ۵ سال دیگر به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کردند «آقایی که من می شناسم با پسرانش هم رودربایستی ندارند چه برسد به آقای هاشمی، واقعا از هیچ کس هم نمی ترسند و با اعتقاد، وی را به این سمت بر گزیدند.»

روایت است در جلسه ای که حضرت علی (ع) حضور داشتند. دیدند که فقط رد پای یک نفر است. وقتی رفتند داخل مسجد دیدند که سلمان هم آنجاست. به سلمان گفتند که باران آمده بود و فقط رد پای یک نفر آنجا بود. گفت من پایم را جای پای حضرت علی (ع) می گذاشتم، لذا نباید برای اطاعت از رهبری جای پا بگذاریم، جلوتر هم نرویم.

زمان بوش پسر، در دبی با یکی از مسئولان سطح بالای آنجا صحبت می کردم می گفت رئیس جمهوری آمریکا یک هیات ۵۰ نفره از ملیت‌های مختلف که یکی از آنها اماراتی است، مامور کرده است فقط روی رهبری ایران کار کنند و ایشان را بشناسند و راه های نفوذ در ایشان را پیدا کنند. اخیراً راجع به تحریم‌ها خواندم با سخنرانی های مقام معظم رهبری همه رشته های ترامپ پنبه می شود یعنی دنیا روی ایشان حساب می کند.

دو هفته پیش مراسم سالگرد مرحوم «حبیب الله عسگر اولادی» بود. نکته ای را «محمد نبی حبیبی» گفت که قبلا هم شنیده بودم در فضای خفقان رژیم شاه در سال ۴۱ امام (ره) به آقای عسگراولادی فرموده بودند ما سه برنامه داریم. نخست، اسلامی کردن ایران، دوم اسلامی کردن جهان اسلام و سوم جهانی کردن اسلام. خود ایشان پس از ۱۶ سال ایران را اسلامی کرد. با تشکیل حزب الله در لبنان، امام شروع به اسلامی کردن کشورهای منطقه کرد امروز هم عراق، سوریه، یمن، تونس و مصر… را می بینید. هم اکنون مقام معظم رهبری راه امام (ره) را می پیمایند و با همان صلابت امام (ره) مقابل آمریکا ایستاده اند.

وقتی وزیر بودم یک روز با «محمد جواد لاریجانی» قائم مقام وقت وزارت امور خارجه ملاقات داشتم. او می گفت از سفیر سوئیس که حافظ منافع آمریکا در ایران است پرسیدم دشمنی آمریکا با ما تا کی ادامه دارد، پاسخ داد شما هیمنه و سیطره آمریکا در منطقه را به لجن کشیده اید، آمریکا در پی جبران است کشوری که ذات استکباری و استعماری دارد هیچ وقت با شما سازش نمی کند. خروج آمریکا از برجام، سبوعیت این کشور را نشان داد.

 سرنوشت خودروی بلیزر حامل امام چه شد؟ 

متاسفانه به علت «بی عرضگی ما مفقود شد» مالک بلیزر «علی مجمع الصنایع» پس از مدتی وضع اقتصادیش بد شد و خودرو را به شخص دیگری فروخت. او هم به نفر دوم و خریدار بعدی هم به نفر سوم فروخت تا آنجا را پیگیری کردیم. نفر سوم می گفت نمی دانم به چه کسی فروختم. البته احتمالات زیادی در این مورد بود مثلا کسی آن را خریده و پنهان کرده است و می خواهد بعدها گرانتر بفروشد یا منافقین خریده و از بین برده اند در این مورد حرف های زیادی زده می شود.

 یکی از انتقادها به شما این است که پای برخی شرکت‌های آمریکایی چون کوکاکولا را به ایران باز کردید.

برای نخستین بار است این حرف را می شنوم. کوکاکولا برای بنیاد نبود و آقایی اهل مشهد با آنها قرارداد بسته بود. هم اکنون کوکاکولای اصل را شرکت «خوشگوار» تولید می کند. قبل از ورود من به بنیاد عصاره زرد را ساخته بودند و عصاره سیاه را از جاهای مختلف تهیه می کردند. در این خصوص آمریکایی‌ها از خدا می خواستند با آنها ارتباط برقرار کنیم. عده ای را مامور کردم در نهایت آن عصاره را تهیه کردند و اصولاً زمزم هیچ ارتباطی با پپسی کولا ندارد.

2 دیدگاه

یک دیدگاه

  1. حميد

    سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ در ۱۳:۵۰

    هنوزم دوستت داریم چون به معنای واقعی مردی ودوست داشتنی

  2. رضا

    سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ در ۱۸:۰۸

    من خودم در وزارت دفاع خدمت کرده ام و باید عرض کنم که حرف ایشان در مورد ساختن پوکه با 30000 تراش کار و دستگات کپی تراش بی معنی هست و فرایند کار و ساخت ان کاملا متفاوت از روش اعلامی هست.

دیدگاه ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ادامه مطالعه

 

از دست ندهید

Copyright © 2018 JamehIrani. تمامی حقوق این پایگاه مطابق قانون متعلق به جامعه ایرانی است. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.