در یکی از مغازه های فستفود منتظر دریافت سفارش، به گارسونها چشم دوخته بودم که با سرعتی بی نظیر منوها را آماده کرده و به دست خانواده ها می رساندند. آن ها نیز با ولع از این سفارش ها استقبال می کردند.
ناخودآگاه چشمم به خانوادهای افتاد که بی تابی برای سفارش دادن حسابی آن ها را گرسنه نشان می داد. با دیدن منو غذا سفارشهای ریز و درشت بدون دغدغه قیمت روی کاغذ گارسون ثبت شد از انواع ساندویچ تا پیش غذا و سالاد و نوشیدنی های مختلف.
میز رستوران در چشم به هم زدنی از سفارش های رنگ وارنگ آن ها پر شد و در کسری از ثانیه، انصراف شان از ادامه تناول با عقب کشیدن از میز نمایان شد در حالی که از آن همه سفارش، تنها یک سوم مصرف شده بود. آنچه که در نهایت باقی ماند انبوهی از ساندویچها، سالادها و خوراکی های دست خورده و نخورده بود!
از گارسون دلیل این همه اسراف را پرسیدم و او پاسخ داد: آخر شبها دیدن تلنبار پلاستیکهای زباله با غذاهای دستکاری شده و نشده که راهی زباله دانی می شوند تاسف بار است در حالی که هستند کودکانی که شب ها سر گرسنه بر بالین می گذارند.
اشتباه کار کجاست؟ آیا مغز فرمان اشتباه می دهد؟ چرا برخی بی توجه به نیاز جسمی خود به غذا، مسبب اسراف هایی جبران نشدنی می شوند؟ به راستی چه باید کرد؟ اینجاست که مدیریت مصرف را باید یاد گرفت.
اگر در این مثال پدر خانواده به تعداد افراد و حجم غذای مصرفی هریک سفارش داده بود، قطعا چنین زیاده روی نمی شد.
این کاملاً واضح است که کودکان حجم کمتری نسبت به بزرگسالان به غذا نیاز دارند لذا باید اندازه ساندویچ های کودک و بزرگسال متفاوت باشد.
این گونه هم در هزینه و هم در مصرف صرفهجویی می شود.
در دنیا و در کشور خودمان کمپین های مختلفی به راه افتاده که غذاهای دست نخورده رستورانی را جمع آوری و به دست نیازمندان میرسانند اما باز هم داستان تکراری غذاهای دست نخورده ای که به زباله دانی سپرده می شوند وجود دارد و تا زمانی که ما از کانون خانواده مدیریت مصرف را شروع نکنیم نمی توانیم امیدی به آینده این مسائل داشته باشیم.