رسانههای جمعی امروزه به منبع وسیعی از آموزهها و اطلاعات برای افراد به ویژه کودکان، تبدیل شدهاند. تلویزیون و سینما به عنوان یکی از جنبههای جامعهپذیری شناخته میشوند که کودکان را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده و آنها را از تعامل با دیگران باز میدارند. البته این بدان معنا نیست که کارکرد سایر رسانهها را نادیده بگیریم، بلکه میتوانیم با استفاده از رسانه، کودکان را با توجه به فرهنگ ایرانی تربیت کرده و صفات والای انسانی را در آنها پرورش دهیم. حال این موضوع مطرح میشود که چطور این امر به وقوع میپیوندد؟
رسانهها از کودکی با انسان همراه میشوند؛ چنانکه بر اساس پژوهشهای صورت گرفته، نوزادان نیز در حدود نیمساعت در شبانهروز تلویزیون تماشا میکنند. بنابراین، عملکرد رسانههای دیداری منجر به تغییرات پیوسته در کودکان و نوجوانان میشود و بالطبع میتوانند تغییراتی مثبت و یا منفی ایجاد کنند.
آسیب ناشی از حضور رسانهها در زندگی کودکان، میتواند به روشهای مختلفی بروز کند، اما از آنجاییکه ارتباط مستقیمی با فردگرایی دارد میتواند آنها را در ارتباطات بینفردی دچار مشکل کند و حتی ممکن است روابط خانوادهها علیرغم زندگی در کنار هم، را به تدریج به سمت واگرایی و زندگی سوا از هم سوق دهد، به طوریکه هر یک از اعضا در سطح کلان خانواده، هدف مجزایی را دنبال کرده و در این میان انسجام خانواده از بین برود.
کودکان به صورت غیرمستقیم، اما فراگیر، از رسانهها تاثیر میپذیرند و زندگی روزمره آنها اغلب زیر نفوذ محتوای نمایشی رسانهها قرار میگیرد، به خصوص کودکانی که ساعتهای بیشتری را به تماشای تلویزیون یا محتوای سینمایی میگذرانند، آنها به تدریج دنیا را با دیدگاهی که رسانهها میخواهند درک میکنند، آنها به جای انطباق حقیقت با واقعیت عینی، به نوعی در رویا تشکیل شخصیت میدهند.
نمونه این مدعا، گرایش بسیار شدید کودکان به انیمیشنهای جدید والتدیزی است، شاید تا بحال به کودکانی برخورد کرده باشید که حتی ترجیح میدهند نامشان را با شخصیتهای اصلی انیمیشنها صدا بزنند، یا به صورت مداوم اشعار این برنامهها را زمزمه کرده و خود را با قدرتهای ماوراءالطبیعه تصور کنند. تطبیق این تصورات با حقیقت بیرونی خود ممکن است برای کودک نوعی نارضایتی از وضع موجود به بار آورد و حتی او را به سوی فرهنگی غیربومی هدایت کند.
در سالهای اخیر، کودکان و نوجوانان به نوعی از رسانههای تصویری الگوگزینی کرده و رسانهها نیز به تبع از این خصیصه برای جهت دادن به افکار و یا ایجاد تفکری جدید در نسل آینده، استفاده میکنند. ما به ظاهر برنامههای تفریحی و نمایشی را از تلویزیون یا سینما تماشا میکنیم، اما هر محتوای رسانهای حامل پیامی ایدئولوژیک است.
تولید و ساخت برخی برنامههای سینمایی یا تلویزیونی ممکن است کودکان را با ابعاد مختلفی از جامعه یا زندگی آشنا کند که لزوما همه آنها نتایج مفیدی برایشان در پی نخواهد داشت، برای مثال میتوانند زندگی تجملی را برای کودکان ایدهآل جلوه دهند و در آنها تصویری جدید از دنیایی متجمل ارائه دهند که نداشتن آن ممکن است برای کودک به نوعی ناکامی تلقی شود.
البته سینمای ایران تمرکز زیادی بر ساخت محتوای کودک نداشته است، و به ندرت محتواهای کارتونی یا سینمایی برای کودکان میسازد که این کار به نوعی تربیت کودکان را به فرهنگ غرب سپردن است، اما اخیرا صنعت انیمیشن و سینما در کشور فعال شده که به نسبت با استقبال مخاطبین نیز مواجه بوده است.
در هر حال، رسانهها به دشت میتوانند زمینه رشد تفکرات مثبت و بومی فرهنگ ایران را در جوانهای آینده فراهم کنند، اما باید قویا در این کار تخصص و تمرکز به خرج داد تا نتیجه خوبی حاصل شود، نه اینکه کودک را به فردگرایی، مصرفگرایی، نارضایتی، بیهدفی و… تشویق کنند. گرچه لازمه فیلمنامه خوب نوشتن انتخاب موضوع مناسب است و زمانی میتوان موضوع مناسبی داشت که پژوهش کرد و پژوهش نیز به اندیشه نیاز دارد، اما متاسفانه برخی از تهیهکنند گان، فیلمهای تلویزیونی و سینمایی تجاری میسازند و جنبههای آموزشی، تربیتی، مذهبی و اخلاقی را نادیده میگیرند و به نحوی اغراق آمیز د ر صحنه فیلمها، پرخاشگری، خشونت و قانونشکنی را با استفاده از الفاظ نامناسب مجسم میکنند.
به عنوان مثال، مجموعه سینمایی «آهوی پیشونیسفید» که با ژانر کودک به مخاطبین معرفی شد، و در نیمه اول داستان کاملاً کودکانه است و گفتوگوها، شوخیها، ترانهها و حوادث به شکلی است که کاملاً مخاطب آن را میتوان کودک دانست، اما از قسمت دوم کاملاً مخاطب بزرگ سال را هدف قرار میدهد و در قسمت سوم نیز مشاهدات و بازخوردها نشان میدهد که این فیلم برای کودکان چندان مناسب نبوده و حتی میتواند اثرات سوء در رفتار و تربیت آنها داشته باشد.
این اثر مخاطب هدف و ژانر کودکان را گم میکند و به نوعی به همه گروههای سنی سرک میکشد و حتی صحنههایی سراسر تجمل، افسانه، طلسم و جادو نشان داده و داستان نیز به نوعی بیاعتمادی به والدین را به کودک القا میکند و در قسمتهای دیگر فیلم حتی به کشتار و پرتاب تیر به حیوانات میپردازد، در انتها نیز شخصیتهای خیّر، منفعل و ناامید نشان داده میشوند که کمکی به افراد گرفتار داستان نمیکنند؛ بنابراین میتوان گفت: اندیشه و پژوهشی پشت این مجموعه دیده نمیشود.
حال، ما به عنوان والدین باید آنها را برای کنار آمدن با احساسات منفی یا مثبت و کنترل هیجانات یاری دهیم. آموزش امور اخلاقی به کودکان کمک میکند این احساسات در آنها درونی و نهادینه شود؛ بنابراین، والدین باید قبل از رسانهها اخلاقیات را درون کودکان نهادینه کرده و با تکرار و وضع قوانین اخلاقی، کودک را به نوعی آگاهی برسانند تا اگر محتوایی در رسانهها دید که بر خلاف اخلاقیات نهادینه شده او است به نحوی احساسات منفی خود را بروز داده و در نتیجه، الگوبرداری را متوقف کند.
شیوه برخورد والدین با رفتارهای کودک و نیز طرز رفتار آنان با دیگران، راهنمای کودک در این فرآیند است. در ابتدا کودک برای جلب رضایت والدین و تأیید آنان از قوانین تبعیت میکند و سرانجام این قانونها، تبدیل به اصول اخلاقی درونی وی شده و جزئی از شخصیتش میشوند که تغییرناپذیر خواهند بود.
رسانهها نیز باید در این امر والا اهتمام بیشتری ورزیده و با تحقیق و پژوهش بتوانند تغییراتی مثبت را در کودکان ایجاد کرده و حتی به نوعی با رواج اخلاقیات منفی در جامعه مبارزه کنند؛ چرا که کودکان، آینده کشور و نسلهای آینده را میسازند و تربیت آنها حتی از تفکرات بزرگسالان نیز مهمتر است.