جامعه ایرانی– دیرپایی است نظام آموزشی غلط و دست و پا شکسته کشور سبب گردیده که نسلهایی که تربیت می شوند، آموزش می بینند و یاد می گیرند، بد تربیت شوند بد آموزش ببینند و بد یاد بگیرند. لذا این جامعه فراروی است که در آینده قربانی بد آموزشی مراکز آموزشی کشور در تربیت و آموزش آنها می شود.
آموزش ناقص علاوه بر بی علاقگی، کم حوصلگی، بی رغبتی و کم تمایلی به میراث و آثار تاریخی و تاریخ این سرزمین، موجب ضعف در یادگیری در سنین بالا نیز می شود. چنانچه به کتاب های تاریخ و دروس علوم اجتماعی مقاطع ابتدای، راهنمایی و دبیرستان نگاهی شود به وضوح برخی از مطالب و مسائل مطرح شده در خور شان آنها دیده نشده است.
نسلهایی که در نظام آموزشی و تربیتی از کودکی با درس شیرین و جذاب تاریخ، از طریق حضور در موزه ها، کارگاه های تاریخی آشنا نشوند در مقطع راهنمایی و بالاتر، دیرتر مطالب تاریخی و…را خواهد آموخت.
بد(آموزی) آموزشی دانش آموزان در مقاطع تحصیلی اولیه، تنبلی آموزشی و یادگیری در مراحل بعدی را بهمراه دارد. نظام آموزشی ناپخته وکج و معوج ما، اگر مسیر آموزش دروس خصوصآ درس های تاریخ و باستان شناختی را از پایه با جذابیت دنبال می نمود امروزه خیل مشتاقان به تاریخ و گروندگان به ریشه های میراث جوانه زده و ببار می نشستند و میراث فرهنگی این همه در رنج و مصائب گرفتار نمی بود.
در این نظام آموزش نامطلوب کشور، کودکان ما در پنج- شش خوان ابتدایی، پایی به موزه ها نمی گذارند. موزه ها به جای نقش آموزشی و تربیتی، نقش تفریحی پیدا کرده اند. با این تصور در موزه های ما آموزش نقش و جایگاهی ندارد. درحالی که بازدید از موزه سفر به درون تاریخ بوده و نقشآفرینی آن کمتر از دانشگاه ها و مراکز آموزشی و تحقیقی نیست. طبیعی است به نسلی که بی رغبت آموزش داده شود نمی توان انتظار رغبت به تاریخ و میراث و موزه روی داشت.
در دنیای امروز کودکان با بازدید از موزه ها، دیدن مکان های تاریخی، سایت موزه ها و…به تاریخ و میراث خود علاقه وصف ناپذیر و رغبت دوچندانی پیدا می کنند. این مسیر را کشورهای دنیا از نخستین مرحله آموزش کودکان آغاز کرده اند. در کتب و منابع درسی دانش آموزان ایرانی بیش از آنچه که درباره ایران شناسی و تاریخ و وقایع تاریخی کشور گفته شود دانش آموز ناگزیر به مطالعه (اجباری) مطالب مربوط به کشورهای دیگر می باشد.
بررسی ها و تحقیقات نشان می دهند کودکان علاقه وصف ناپذیری به یادگیری خصوصآ مطالب گذشته و تاریخ کشور خود دارند، اما آنچه عامل عقیم ماندن این علاقه و رشد یادگیری آنها شده است آموزش های غلط نظام آموزشی در زمینه یادگیری بسیاری از دروس مقاطع مختلف، به ویژه تاریخ وایران شناسی می باشد.
چه باید کرد؟
در گفتگو و مصاحبه هایی که با کودکان شد آمار نشان داد (حدود یکصد کودک ابتدایی) هیچیک از آنها با رفتن به موزه مخالفت ندارند (در عین حال شناختی از موزه ها (نام موزه های بزرگ کشور و نقش آموزشی و تربیتی) آن نداشتند. غالب آنها در پاسخ به سوال اینکه چرا تا کنون به موزه نرفته اند، علت را گرفتاری والدین –کم اطلاعی خانواده ها از موزه ها ، بی توجهی اولیای مدارس دانستند. اما براستی چرا خانواده های ما طوری تربیت نشده و آموزش ندیده اند که دلبستگی وافری به میراث وتاریخ گذشته خود داشته باشند؟چرا مدارس ما نقش کم فروغی در شناسایی، معرفی و شناخت تاریخ و میراث این سرزمین داشته دارند؟
دانش آموز ما از ابتدایی تا دبیرستان لذت درس خواندن و آموزش دیدن در بسیاری از دروس از جمله تاریخ سرزمین خودشان و موضوع ایران شناسی را نچشیده است. از درون نظام آموزشی که از پایه نخست تحصیلی، معلم ورزش، تاریخ تدریس کرده و فارغ التحصیل رشته جغرافیا معلم ریاضی بوده باشد مورخ و باستان شناس، ایران شناس و دوستدار میراث فرهنگی تربیت نخواهد شد.
نظام آموزشی (صحیح) به درون خانواده های ایرانی رسوخ نکرده و معلمانی عاشق میراث فرهنگی و تاریخ دوست، ایرانشناس تربیت نکرده است .نسلی که رشد کرده و تربیت می یابد لااقل باید یاد بگیرد که چه وقایعی(تلخ و شیرین) بر این سرزمین اوگذشته است ،باید بداند موزه چیست و چرا ساخته شده است؟ با شخصیت های تاریخی سرزمین خود و مکان های مهم و جهانی آن آشنا گردد.او را باید از کودکی با تخت جمشید و پاسارگاد، با اصفهان و شیراز، با شخصیت های دینی و تاریخی و چهره های ادبی آشنا نمود.
اگر علاقه به میراث این سرزمین و تاریخ ایران از کودکی در او رشد نکند به هنگام بلوغ او بی رغبت به تاریخ گذشته و گذشتگان خواهد بود در این اینصورت روی چنین نیروهایی برای یادگیری و آموزش تاریخ ،علاقه مند به میراث فرهنگی و به عنوان سرباز و حافظ آثار و گنجینه های تاریخی آینده نمی توان حساب باز کرد.پدر و مادر ایرانی که در عمرش به تخت جمشید نرفته و اصفهان را ندیده و ارگ بم و طاق بستان و…….را مشاهده نکرده است از ایران شناسی و ایرانگردی و تاریخ گذشته این سرزمین (جز خوانده های اندک)چه می داند تا برای فرزندانش بگوید؟ رسانه ها ی سمعی و بصری هم که نقش اصلی خود را فراموش کرده اند.پس در این اوضاع نابسامان آموزشی ،چه کسی و چگونه باید به وظایف خود در شناخت و معرفی تاریخ و هویت شناختی این سرزمین عمل کند؟
متاسفانه در ستون فقرات خرد و خمیر شده این آموزش (باصطلاح خودمانی)درب و داغان، یاد گیری و آموزش وشناخت تاریخ کشورمان(ترجیحآ) در کنار مباحث ایران شناسی اصلآ هیچ جایگاهی ندارد. باید علاوه بر ترغیب خانواده ها و اولیای مدارس به رفتن به موزه ها،موزه های ایران (خصوصآ)موزه های مادر را در مدارس نمونه سازی کرده و با مولاژ سازی بیشتر آثار و مکان ها را در مدارس در معرض دید دانش آموزان قرارداد.
باید والدین کودکان را به سمت اشتیاق به تاریخ و میراث فرهنگی سوق دهیم .درس آشنایی با تاریخ و مکان های تاریخی(ایرانشناسی)بصورت تصویری(کتاب تصویری)در نظام آموزش کشور دیده شود. کودکان را از کودکی با تاریخ آشنا ساخته و علاقه به میراث فرهنگی را در درونشان بارور کنیم. این همان نسلی خواهد بود که می تواند ارزشآفرین وپاسدار و میراثبان خوبی برای این سرزمین باشد.
با رشد و پرورش این نسل تربیت شده و آموزش دیده،میراث نسلهای گذشته از تخریب و تهدید در امان خواهد بود.آشوب های رفته برمیراث امروز را باید از درون آموزش های غلط دیروز جست.چرا که یکی از مصیبت های امروز میراث فرهنگی درچالش با نسل امروز است.به نسلی که از ابتدا آموزش داده نشدتا بداند میراث فرهنگی چقدر اهمیت دارد و چگونه در بازتاب هویت جهانی و بودمان و پودمان او نقش دارد.فاصله امروز و حتی میزان دشمنی این نسل با میراث و فرهنگ و تاریخ و هنر به دلیل همین کم آگاهی هاست.آنها از ابتدا برای دوست داشتن و عشق ورزیدن به میراث فرهنگی تربیت نشدند.
امروز همه ی این گرفتاری ها، تخریب و ویرانی ها،نگاه تحقیرآمیز به مواریث کهن ناشی ازکم توجهی ها و بی برنامه ریزی های گذشته است.بسترهای لازم برای دوست داشتن و عشق ورزیدن به میراث فرهنگی در مردم فراهم نشد.متاسفانه این اتفاق بعد از انقلاب هم تا کنون رخ نداده است.تا کنون فرهنگسازی مناسبی در زمنیه حفاظت از آثار تاریخی در میان کودکان و دانشآموزان کشور چه در گذشته یا زمان حال، صورت نگرفته است.
در ارتباط با عدم فرهنگسازی در میان کودکان در زمینه حفاظت از میراث فرهنگی کاری صورت نگرفته است و همه چیز در بستر شعار مانده است. هم اکنون کافی است سری به یکی از ابنیه تاریخی کشور بزنید و افرادی را مشاهده کنید که کودکانشان را بر روی تندیسها مینشانند و از آنها عکس میگیرند یا در برابر صدمات احتمالی به آثار تاریخی توسط فرزندانشان سکوت میکنند. دلیل این امر هم، همین عدم فرهنگسازی در کودکان نسلهای گذشته است که اکنون خود به پدر یا مادری تبدیل شدهاند.
وقتی ما امروز در این زمینه با آگاهی گامی به جلو برنمی داریم نباید انتظار داشته باشیم که پدر و مادران فردای جامعه نیز فرهنگ حراست از آثار تاریخی کشور را در ذهن و اندیشه فرزندان خود نهادینه کنند.هرچند تخریب ها و تهدیداتی که تنها متوجه سازمان میراث فرهنگی به عنوان متولی حفاظت از این آثار نیست بلکه بخش مهمی از آن مربوط به اقدامات شهروندان عادی به عنوان میراث داران این آثار ارزشمند است اما متولیان میراث در آگاهی بخشی و بسترفرهنگ سازی مطلوب عمل نکردند و خانواده ها نتوانستند انتظارات را در این مسیر برآورده سازند. بارها برای همه ما پیش آمده که در هنگام بازدید از ابنیه و سایتهای تاریخی شاهد بوده و دیده ایم که کودکان بر روی آثار تاریخی، از قبیل سرستون ها،پایه ستون ها،نقش برجسته ها،و… گذاشته می شوند تا از آنها عکس گرفته شود . بزرگسالان بر روی در و دیوار نامشان را حک می کنند و به قول خودشان یادگاری می نویسند.
آن تعداد اندک هم که به موزه های محلی و.. می روند آداب بازدید از موزه را رعایت نمی کنند.هنوز هم هستند کسانی که این قانون را رعایت نمیکنند و اشیای مهم و ارزشمند را (با دست)لمس میکنند.ساده تر بگویم بیشتر افراد اصلآ توجهی به تابلو های دست زدن و عکاسی ممنوع توجهی نمی کنند. اگرآموزش های لازم از ابتدا به این نسل های کنجکاو و جستجوگر داده شود فردای امید بخشی در انتظار میراث فرهنگی خواهد بود.
مردم ازکوچک تا بزرگ شهروندان یک جامعه ومیراث داران واقعی این سرزمین به شمار می روند و زمانی که نسبت به اهمیت حفظ و نگهداری آنها آگاه شوند خود حافظ میراث فرهنگی و طبیعی محله، روستا و شهر خودشان خواهند شد.تک تک کودکان ما درکنار آموزش صحیح ،در آینده سربازی برای آن خواهند بود. برای ملتی که با داشتن تاریخ سترگ و میراث عظیم جهانی در خط مقدم فهم و دانش و آگاهی قراردارد نهادینه شدن فرهنگ حفاظت از میراث فرهنگی و طبیعی از نیازهای پایه ای و ضروری آنها به شمار می رود.
کودک زمانی که با فرهنگ و تاریخ منطقه خود آشنا شود و لزوم حفاظت از آن را بیاموزد به طور یقین در بزرگسالی به فرهنگ و تاریخ دیگر مناطق نیز احترام خواهد گذاشت. وضعیت نامطلوب میراث اکنون نشان می دهد که آموزش غلط ما در مدارس در فاصله گرفتن و بی علاقه گی دانش آموزان به مواریث کهن بی تاثیر نبوده است.کودکان مانند نهال های تازه و آسیب پذیری هستند که روح لطیفی دارند و اگر راهنمای کودک و نوجوان بتواند با مهربانی و محبت بر روی کودکان تاثیر بگذارد آنان نیز جذب موزه ها شده و به یک مخاطب همیشگی بدل می گردند.
درکشور یاد گرفته اند که فقط روزجهانی موزه ها(۲۸ اردیبهشت) مردم و کودکان را به موزه ها ترغیب و تشویق کنیم.امروزتلاش برای ساختن آینده ای روشن بر اساس هویت فرهنگی و ریشه دار نیازمند اتصال و پیوستگی میان اکنون و گذشته است.شجره میراث فرهنگی مهمترین بستر و نقطه ظریف این اتصال وحلقه است .میراث زنجیره رخداد ها و حوادث تلخ و شیرین ایام هایی است که بر نسل های هنرآفرین ما درتوالی تاریخ رخ داده است.
سزاوارتاکید وشایسته تذکرفراوان است که پاسداشت میراث فرهنگی، صیانت از انسانبودن و تخریب میراث فرهنگی، تخریب عقبه، پیشینه و ریشههای ماست.متاسفانه نسل امروز حاصل پرورش یافته نظام آموزشی و تربیتی غلط گذشته است که :
* با مفهوم موزه آشنایی نداشته ونام ده موزه برتر کشور را نمی داند.
*موزه ایران باستان را ندیده است.
*از ذکر ده اثر ممتاز ثبت جهانی کشور عاجز است.
*تحصیلکرده دانشگاهی (اش) از ذکر دقیق سلسله های تاریخی کشورعاجزاست.
*در طول عمر از هیچ موزه و سایت موزه ای دیدن نکرده است.
*تخت جمشید و پاسارگاد،اصفهان و ارگ بم کرمان و….را از نزدیک ندیده است.
*مفهوم میراث مادی و غیر مادی و تفاوت آنها را نمی داند.
*از فهرست سیاهه آثار تاریخی کشور، و فهرست آثارتاریخی ثبت ملی شده زاد بومشان اطلاعی ندارند.و…
(نتیجه) عوامل این ضعف ها و ناتوانی ها، تاثیرات ژنتیکی،ضعف رشد مغزی وتاثیرات محیطی نیست بلکه ضعف در نظام آموزش(غلط)ما است.تا نظام آموزش و تربیتی ما از ریشه،بیخ و بن،پایه و اساس،اصلاح نشود و فاجعه بد آموزی خاتمه نیابد بی رغبتی نسلها به تاریخ و میراث فرهنگی ادامه خواهد داشت.
نویسنده: تورج رهبرگنجه، باستان شناس