علیالاصول هم در سیاست و هم در امور اجتماعی دیگر، باید بسیاری از امور را مراعات کرد. همانطور که بهداشت مقدم بر درمان است، در سیاست نیز «سیاستورزی بهداشتی» بهتر از «سیاستورزی درمانی» است. منتها باید مقصود خود را از «سیاستورزی بهداشتی» توضیح دهم. امروزه شاهد هستیم، هرزهدرایی و فحاشی در بسیاری از گفتارهای سیاسی رواج یافته است. بهنحوی که حتی عدهای آن را معادل نقد میدانند.
گندزدایی از زبان و نزاهت و نزاکت گفتار سیاسی وظیفه اخلاقیون است که باید فعال شوند و آن را دایما به مردم گوشزد کنند.
این مقوله، اختصاص به بعد از انقلاب ندارد. پیش از انقلاب نیز شاملو از گاو گند چاله دهنی که آتشفشان روشن خشمی شده بود، گله میکرد. ضدعفونی کردن فضای مجازی شاید امروزه وظیفه همگان باشد اما فردی ممکن است بگوید از این سیاستورزی بهداشتی سوءاستفاده خواهد شد و خود بدل به ابزار نوترالیتی، اختگی، پاستوریزه و استرلیزه کردن سیاست شود. این نقد کاملا بجاست؛ زیرا میتوان با زبان پاکیزه، تیزترین نقدها را به قدرت وارد آورد؛ (نه اختگی نه آختگی)
امروزه افرادی با ادعای بهداشتی بودن خود را به آن راه زدهاند. گویی پلشتیهای جامعه را نمیبینند و حاضر نیستند کوچکترین غباری بر قبایشان بنشیند. ذیلا چندین نمونه را ذکر میکنم.
– عدهای زبان آکادمیک را برگزیدهاند. زبان آکادمیک، زبان شک است. هیچچیز را از جنس یقین نمیداند و بیشتر به توصیف و تبیین میپردازد و از مقولات هنجاری و قضاوت اجتناب میکند. زبان آکادمیک از «شاید» میگوید. زبان آکادمیک، زبان ارجاعات و نمونههای دور از ایران است. بیشتر دانشگاهیان ما، امروزه کارمند هستند و بخشی از بروکراسی را تشکیل میدهند لذا باید طوری سخن بگویند که به جایی بر نخورد!
– عدهای زبان دیپلماتیک را برگزیدهاند. جنس این زبان نرم و تحت پروتکل است و قواعد خاص خود را دارد. دیپلماتها سعی دارند در چارچوب پیمانها و قواعد بینالمللی سخن بگویند. شاید این زبان برای تعاملات خارجی مناسب باشد اما برای داخل بیمعناست. حتی در مجامع بینالمللی نیز بعضیها عادت نداشته و ندارند با این زبان صحبت کنند. مثلا، خروشچف زمانی در سازمان ملل، کفش خود را درآورد و روی میز کوبید. یا کاسترو، بیش از چهار ساعت سخنرانی کرد. اکنون نیز با ترامپ مواجهایم که در اغلب توییتها و حتی سخنرانیهایش زبان دیپلماتیک را کنار میگذارد.
– عدهای زبان دونبش را برگزیدهاند. این عده بهخاطر منافعشان دکان دونبش زدهاند و در تعاملاتشان به اصطلاح فرنگیها از دو طرف دهان صحبت میکنند. اینها از آنجا که میخواهند هم از توبره و هم از آخور بخورند همواره از موضع منافقانه و سالوسانه صحبت میکنند چرا که باید متحد همه باشند و منافعشان تامین شود .
– عدهای زبان ترسخورده را برگزیدهاند. ترس باعث میشود، انسان نتواند منویات قلبی خود را آشکارا به زبان بیاورد لذا به لکنت میافتد. شاید همزبانش را به ایهام و استعاره آغشته کند و پشت نمادها سنگر بگیرد تا اگر روزی یقهاش را گرفتند، موضع خود را تفسیر و تاویل کند.
– عدهای زبان تمجمج را برگزیدهاند. این عده جویده جویده سخن میگویند. یعنی برای بیان یک موضع، جانشان بالا میآید زیرا میخواهند از پاسخهای شفاف فرار کنند.
– عدهای زبان جیغ را برگزیدهاند. این زبان، زمانی به کار گرفته میشود که فرد توانایی نقادی نداشته باشد. اینها به علت فقدان آموزش و فقر تئوریک، نمیتوانند حرفهایشان را دستهبندی کنند، مشکلات را تبیین و راهحل ارایه دهند لذا در آزادترین شرایط، هیاهو ایجاد کرده و فریاد میکشند .
– عدهای زبان مجامله و مماشات و مداهنه را برگزیدهاند. این عده بهدنبال حل ریشهای موضوع نمیروند و برای زمانخریدن، امروز و فردا میکنند.
حال ببینیم، در ایران چه مکتبهایی از این زبانهای بهداشتی استفاده میکنند:
گروه اول- اکونومیسم. این گروه، به اقتصاد و توسعه اصالت میدهند تا از اصل موضوع، یعنی سیاست، فرار کنند. اینها همواره در امنیت هستند زیرا ریشهها را نقد نمیکنند و کار نقادی را نیمهتمام رها میکنند.
گروه دوم- سایکولوژیسم. این گروه، اساس مشکلات را در مردم میجویند و همواره در پی تصحیح اخلاق مردم هستند.
گروه سوم- سندیکالیسم. این گروه، سیاست و موانع ریشهای را کنار میگذارند و زیر هر بیرقی از منافع صنفی سخن میگویند.
گروه چهارم- لگالیسم. این گروه اساسا بیراهه میروند؛ زیرا در جایی که مشکل مشروعیت وجود دارد، لگالیسم فاقد معنا میشود. اینها زمانی که بیقانونی عیان صورت میگیرد، صرفا قوانین منصوص را نقد میکنند.
باری، بر پایه تجربه سیاسی میتوان گفت، این سنخ سیاستورزان تن به سازمان سیاسی نمیدهند، حزبی نمیشوند و در بزنگاه، بیعملی پیشه میکند. خواجه شیراز میگوید: عشق میورزم و امید که این فن شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
حافظ، عاشق است و عشقورزیدن را شریفترین هنرها میشمارد و میترسد که سایر فنون که باعث محرومیت میشوند، عشق ورزیدن را هم رقیق کنند. جوهر سیاست، تجویز و سیاستورزی است و مابقی پارامترها جنبه عرضی یا بهتعبیری پشتوانه معرفتی (background knowledge) هستند. یعنی ممکن است فرد آنچنان درگیر جامعهشناسی سیاسی، فلسفه سیاسی و… بشود که شمّ سیاسیاش را از دست بدهد. فقها در اصطلاح از «شمالفقاهه» سخن میگویند، یعنی فقیه علاوه بر دانشهای پایه به بصیرت فقهی هم نیاز دارد. در حوزه سیاست نیز چنین است؛ سیاستورز، علاوه بر دانشهای آکادمیک و پشتوانه معرفتی باید از «شمالسیاسه» نیز برخوردار باشد. مثلا احمد کسروی در دل نظام شاهنشاهی از حکومت روحانیون سخن گفت که لاجرم در مقطعی به بار خواهد نشست. بهنظرم اثر آخر دکتر بشیریه با عنوان «احیای علم سیاست» نیز براساس چنین دغدغهای نگاشته شده است.