بعد از مدتها، یک روز با کمال اعتماد به نفس به کتابخانه رفتم و یک کتاب عمیق فلسفی به امانت گرفتم و خوشحال به خانه بازگشتم تا ساعتهای مطالعهام در طول روز را افزایش دهم. بنابراین روز بعد صبح زودتر بیدار شدم تا در فرصتی که بچهها خواب هستند، وقت بیشتری برای مطالعه داشته باشم. با ذوق شروع به مطالعه کتاب کردم اما هنوز خط اول به پایان نرسیده بود که دختر بزرگترم از اتاقش بیرون آمد.
از توجهطلبی کودکم، دیوانه شدم!
او در حالی که چشمهایش را میمالید، گفت: «صبح بخیر مامان!» و من هم جواب دادم: «صبح بخیر عزیزم، چرا اینقدر زود بیدار شدی؟». بدون معطلی گفت: «چون تو بیداری پس منم میخوام بیدار باشم!». کتاب را بستم و صبحانه دخترم را دادم. دوباره کتاب را برداشتم و مشغول مطالعه شدم که …
دخترم: ماماااان، دستم زخم شده و خیلی درد میکنه!
من: کو؟
دخترم: ایناهاش!
در واقع زخمی که دخترم با آه و ناله از آن سخن میگفت، چیزی نبود جز یک خراش بسیار کوچک که حتی با ذرهبین هم به زحمت دیده می شد! کمی دلداریاش دادم و دوباره شروع کردم به مطالعه و بعد از خواندن تنها دوخط…
دخترم: مامان من میخوام از روی میز بپرم پایین!
من: وای، خدای من. اون جا چه کار میکنی!؟
دویدم سمت میز و گذاشتمش پایین، بعد یکی از اسباببازیهای مورد علاقهاش را به او دادم و پیشنهاد کردم کمی بازی کند و باز مشغول مطالعه شدم. پس از دقایقی باز صدایی شنیدم!
دخترم: مامان آب میخوام!
بلند شدم و به دخترم آب دادم و کتاب را دوباره دست گرفتم که با شنیدن درخواست دخترم، عصبانیت ام به اوج رسید!
دخترم: ماماااااان، آب می خوام!
من: تو که تازه آب خوردی؟!
دخترم: خب دوباره تشنهام شد!
البته تعجبی هم نداشت. دخترم جوری روی کتاب دست گرفتن من حساسیت داشت که به محض اینکه حس میکرد توجهم را از او دریغ کرده و به سمت کتاب معطوف داشتهام، ناگهان تمام نیازهای اساسی و غیر اساسیاش را به یاد میآورد! تقریبا کار هر روزه او همین بود که وقتی مرا مشغول کاری میدید، درست مثل فردی که در وسط کویر لوت قرار گرفته، لحظه به لحظه تمنای آب داشته باشد. دوباره به او آب دادم و شتافتم به سمت کتاب. این بار کتاب را که باز کردم، ناگهان چشمم به ساعت افتاد. وای! ساعت ۱۲ ظهر بود و هنوز ناهار را آماده نکرده بودم! و نزدیک بود که شوهر خسته و گرسنهام از سر کار برگردد. کتاب را کنار گذاشتم و دویدم به سمت آشپزخانه. با خودم فکر کردم از صبح تا به حال چقدر مطالعه داشته ام؟ تقریبا حدود دو پاراگراف! من از توجهطلبی فرزندم دیوانه شدم اما چرا بچهها توان دیدن والدین را که مشغول کار دیگری هستند، ندارند و رفتار اصولی با آن ها در این مواقع چیست؟
دلیل این همه توجهطلبی کودکان چیست؟
حتما شما هم تجربهاش را داشتهاید. درست همان روزهایی که بسیار گرفتارید و هزار و یک جور کار دارید (مثلا وقتهایی که مهمان دارید) بچهها بیش از همیشه به شما پیله میکنند یا به شما میچسبند و بهانه میگیرند. دلیلش را هم که حتما خودتان میدانید، به محض این که هر فرد، شیء یا فعالیتی باعث شود میزان توجه شما به کودکتان کاهش یابد، او احساس خطر میکند و دست به هر کاری میزند تا توجه شما به او معطوف شود. در واقع «توجه» برای کودکان، حکم آب برای ماهی و نور خورشید برای گیاهان را دارد.
دسته بندی انواع توجه والدین به کودکشان
ما والدین در اوقات و احوال مختلف، معمولا یکی از این سه حالت را نسبت به کودکانمان داریم:
توجه مثبت به آنها داریم: یعنی با محبت نگاهشان میکنیم، آن ها را در آغوش میگیریم، زیبا با آنها سخن میگوییم یا به طور کلی رفتارهایی از خود نشان میدهیم که حاکی از مهر و محبت هستند.
توجه منفی به آنها میدهیم: یعنی با خشم نگاهشان میکنیم، سخنان تهدیدآمیز میگوییم، داد میکشیم یا حتی خدای نکرده آنها را کتک میزنیم و تنبیه بدنی میکنیم.
به آنها بیتوجهی میکنیم: یعنی به هر دلیل هیچ نوع توجهی به فرزندان مان نشان نمیدهیم، مثل زمانی که مشغول انجام کاری هستیم یا تلویزیون تماشا میکنیم. جالب است بدانید که کودکان آنقدر تشنه توجه هستند که حتی توجه منفی والدین را به بی توجهی آنها ترجیح می دهند! به همین دلیل وقتی شما مشغول انجام کاری هستید، بچه ها گاه کارهای بد انجام می دهند برای این که توجه شما را جلب کنند.
در چنین شرایطی چه کار باید بکنیم؟
اگر کودک شما هم به طور طبیعی به دنبال کسب توجه است، چند توصیه به شما داریم تا هم به این نیاز پاسخ بدهید و هم واکنش اصولی به این ماجرا داشته باشید.
* در درجه اول نیاز کودکتان به توجه را درک کنید و از پیله کردنها یا کارهای ناراحت کنندهاش خشمگین نشوید. این نیاز او طبیعی است و اگر به درستی آن را مدیریت کنید، مشکلی برایتان به وجود نخواهد آمد.
* اگر برای جلب توجه شما کار بد بی خطری، تاکید میکنم «بی خطر»، انجام میدهد، سعی کنید به هیچ وجه توجه نشان ندهید، حتی توجه منفی! بگذارید بداند که با رفتارهای نامناسب، نمیتواند حواس شما را به خودش جلب کند.
* حتما در روز اوقاتی را اختصاص دهید برای اینکه توجه کامل و صددرصد خود را نثار فرزندتان کنید، مثلا یکی دو نوبت در طول روز با او بازی کنید، برایش کتاب بخوانید، نقاشی بکشید یا با هم به پارک بروید و … . در ضمن زمانهایی که درگیر کارهای روزمره خود و مشغولیتهایتان هستید به او اطمینان خاطر بدهید که در اوقات اختصاصی که برای او در نظر گرفتهاید، حتما جبران میکنید.