جامعه ایرانی– در فیلم درخشش نوشته “استیون کینگ”، شخصیت اول داستان “جک تورنس” قاتل دیوانهای بود که توانایی تشخیص واقعیت از توهم را نداشت. با سقوط تدریجی جک به جنون و دیوانگی، با تعدادی از ارواح قاتل دوست میشود که درنهایت او را متقاعد به کشتن همسر و فرزندش میکنند.
مخاطب ممکن است نتیجه بگیرد که جک قربانی نیروی شر و پلیدی شده که ساکن هتل معروفِ داستان است. یا ممکن است حالات جنونآمیز او را به شیوهای متفاوت تفسیر کنند: که جک مبتلابه بیماری روانی بود- احتمالاً اسکیزوفرنی- و روانپریشی خشونتآمیزی را تجربه میکرد.
فیلم درخشش بهوضوح یک داستان خیالی است. اما وقتی بحث بیماری روحی و خشونت مطرح باشد، مردم، رسانهها و سیاستگذاران اغلب در تشخیص حقیقت از توهم و خیال مشکلدارند. بنا به نظرسنجیهای انجامشده در آمریکا، اکثریت مردم معتقدند ابتلا به بیماریهای روانی احتمال انجام اقدامهای خشونتآمیز را افزایش میدهد.
هر بار که کشتارهای جمعی و تیراندازی به تعداد زیادی از مردم اتفاق میافتد، این فرضیه تقویتشده و ناگزیر درخواست برای بهبود شرایط بهداشت روانی افزایش مییابد. اما این شواهد از رابطه میان کشتارهای جمعی با اسلحه و بیماریهای روانی چه میگویند؟ آیا واقعاً این اقدامات خشن یک مشکل روانی هستند؟
“جک نورنس” در فیلم درخشش نمونهای از یک “قاتل دیوانه” است که دیگر توانایی تشخیص توهم از واقعیت را ندارد
اگر رسانههای اجتماعی و عناوین روزنامهها را معیار قرار دهیم، ترس از خشونتِ بیمارهای روانی بسیار رایج است. “پاول اپلبام” روانپزشک دانشگاه کلمبیا گفت: “فکر از دست دادن توانایی کنترل اندیشه و رفتار بسیار ترسناک است که به ترس از بیماری روانی تبدیل میشود. بشر توجه ویژهای به رویدادهای غیرمعمول در محیط زندگیاش میکنند. بنابراین زمانی که بیمارهای روانی دست به حملات مرگبار و خشونتآمیز میزنند، در ذهن ما برجسته میشوند.”
“جفری سوانسون” استاد روانشناسی و دانشهای رفتاری در دانشگاه دوک معتقد است تراژدیهای احمقانه و بیمعنا مانند تیراندازی به مردم سؤالهای زیادی را برمیانگیزند که نیاز به پاسخ دارند: “ما میخواهیم زندگی امن، آرام، قابل پیشبینی و معنادار باشد. واکنش طبیعی اکثر افراد این است که از کارشناسان ارشد توضیح بخواهند و آن را در جعبهای قرار دهند و بگویند ‘آه، مشکل بیمار روانی است’…”
این نتیجهگیری ناخودآگاه و بدون فکر مشکلساز است، زیرا بدنامی افراد مبتلا به بیماری روانی را بیشتر میکند که بسیاری از آنها حتی بدون این بدنامی نیز زندگی دشواری دارند و در زمینههای زیادی مانند مسکن، مشاغل و روابط با تبعیض مواجهاند. افراد مبتلابه بیماریهای روحی سه برابرِ افراد معمولی قربانی خشونت میشوند، زیرا آسیبپذیرترند.
“تیراندازیهای کور” سؤالهای زیادی ایجاد میکنند که باید پاسخ داده شوند. اما توضیح آنها دشوار است
حقیقت این است که برخی از تیراندازیهای کور و دیگر اعمال خشونتآمیز توسط افراد مبتلابه بیماریهای روانی صورت میگیرند. مثلاً در سال ۱۹۹۸، “وندل ویلیامسون” دانشجوی حقوق که بعدها مشخص شد مبتلابه اسکیزوفرنی پارانویید است، به دو نفر در خیابانهای شهر”چاپل هیل” در کارولینای شمالی شلیک کرد. ویلیامسون گفت باور داشته که دارد جهان را نجات میدهد و درنهایت هیئتمنصفه به دلیل دیوانگی او را مجرم نشناخت.
اما سوانسون میگوید چنین مواردی بسیار کم هستند. درواقع تعدادی کمی از قاتلان جمعی از بیماری روانی جدی و قابلتشخیص مانند اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و دیگر بیماریهای مشابه رنج میبرند. بررسی و تحلیل بیش از ۶۰ قتلعام در امریکای شمالی نشان داد که تنها شش درصد از مهاجمان مبتلابه بیماری روانی بودند. دیگر مطالعات نشان میدهد که افراد مبتلابه بیماریهای روانی تنها مسئول ۳-۵ درصد از خشونتهای آمریکا هستند (بسیار پایینتر از میزان رواج بیماری روانی که بالای ۱۸ درصد است). بدین ترتیب اگر افراد مبتلابه بیماریهای روانی را حذف کنیم، هنوز با ۹۶ درصد خشونت روبرو هستیم.
افراد مبتلابه بیماریهای روانی بیش از افراد معمولی قربانی خشونت میشوند
بعلاوه، بخش اعظم خشونتهایی که افراد روانی مرتکب میشوند، اقداماتی جزئی مانند حملات کلامی یا زدوخورد است و به قتل و کشتار نمیانجامد (اما خودکشی بسیار رایج است). و این خشونتها اغلب متوجه افرادی است که با فرد بیمار زندگی میکنند یا مدام با او در ارتباطاند. حملات بزرگ به برنامهریزی و سازماندهی نیاز دارد که معمولاً با توانایی بیمارهای روانی مغایرت دارد. بهعنوانمثال، نتایج مطالعهای در سال ۲۰۰۴ نشان داد تنها ۲ درصد از ۹۵۱ بیماری که از یک مرکز مراقبتهای روانی مرخص شدند، به خشونت با اسلحه روی آوردند و در تنها ۶ درصد از خشونتها یک غریبه حضور داشت.
همچنین مطالعه بزرگی که در سال ۲۰۱۱ بیش از ۷۰۰ مورد کشتار توسط افراد روانی را بررسی کرد، نشان داد که تنها بین ۳ تا ۱۴ درصد از قربانیان افراد غریبه بوده و بقیه قربانیان از آشنایان قاتل بودهاند.
سوانسون میگوید حتی در مواردی که افراد روانی دست به خشونت میزنند، بازهم نمیتوان دلیل اقداماتشان را فقط و فقط بیماری روانی دانست. عوامل زیادی میتوانند احتمال خشونت را افزایش دهند، مانند تجربه سوءاستفاده در کودکی یا مصرف الکل و مواد مخدر: “اگر دیگر عوامل خطر را کنار بگذاریم و تنها به بیماری روانی نگاه کنیم، تقریباً ربطی به خشونت نخواهد داشت. میان روانشناسان اتفاقنظر وجود دارد که تأثیر اختلالات روانی در خشونتهای اجتماعی بسیار پایین است.”
بااینحال درک این نتیجهگیریها ممکن است برای بسیاری افراد سخت باشد. “رنی بیندر” استاد و مدیر برنامه روانپزشکی و قانون در دانشگاه کالیفرنیا گفت: “وقتی چنین رخدادهای وحشتناکی اتفاق میافتد مردم با خود میگویند فردی که بتواند مرتکب چنین عملی شود حتماً ازنظر روانی بیمار است. اما باید مراقب تعاریف خود باشیم، زیرا باوجوداینکه این افراد بهوضوح مشکلدارند، اما اغلب به بیماری روانی جدی مبتلا نیستند.”
مردم آمریکا بیماریهای روانی را دلیل تیراندازیهای کور و کشتارهای مسلحانه می دانند
این ارتباط نادرست میتواند تمرکز بحثهای سیاسی در آمریکا را نیز تغییر دهد. در تلاش برای محدود کردن دسترسی مردم به سلاحهای گرم، برخی سیاستمداران اصلاح سیستم بهداشت روانی را پیشنهاد میدهند. ناگهان میبینیم که حامیان قانون حمل اسلحه طرفدار سلامت روانی در آمریکا میشوند. سوانسون میگوید: “از این موضوع برای ایجاد حواسپرتی استفاده میشود تا بر اسلحه تمرکز نشود.”
ازنظر روانشناختی، دستهبندی افرادی که مرتکب تیراندازیهای کور میشوند سخت است، زیرا اکثر آنها یا خودکشی میکنند و یا در حین حمله کشته میشوند. اما پزشکان و دانشمندان میدانند که مرتکبین این وقایع اغلب مردان جوان و عصبانی هستند که حس میکنند در حقشان اجحاف شده و جامعه با آنها بدرفتاری کرده است؛ به همین دلیل سعی میکنند انتقام بگیرند.
کارشناسان میگویند بهبود شرایط بهداشت روانی مشکل خشونت اسلحه در آمریکا را حل نمیکند
مشکل اینجاست که دهها هزار نفر با این توصیف مطابقت دارند، بااینحال اکثریت قریب بهاتفاق آنها دست به حملات جمعی با اسلحه نمیزنند. سوانسون میگوید پیشبینی اینکه چه کسی دست به کشتارجمعی میزند غیرممکن است. حتی برخی از مهاجمان قبل از حمله برای مشکلات رفتاری به روانپزشک مراجعه کردهاند، اما بیماری روحی خاصی در آنها تشخیص داده نشده است. بیندر اشاره کرد: “اکثر این افراد نیازی با درمان ندارند یا بهتر است بگوییم در دسته بیمارهای روانی قرار نمیگیرند. نمیتوانیم افراد را به خاطر عصبانی بودن در بیمارستان روانی بستری کنیم.”
این بدان معناست که ارتقای برنامه بهداشت روانی مشکل خشونت اسلحه در امریکا را حل نمیکند. بازهم مهاجمان زیادی از درزهای این سیستم بیرون خواهند آمد. بنابراین شواهد نشان میدهد با انداختن تقصیر بر سر “بیماری روانی”، از وقوع حملات بیشتر جلوگیری نمیشود و تنها به تداوم ترسی غیرواقعی دامن میزند که بیشتر از واقعیت، در تخیل ریشه دارد.
منبع: BBC
ترجمه: وبسایت فرادید