افسردگی، سومین مشکل سلامتی کشور و تهدیدی جدید برای لشکر میلیونی مجردان زیر ۴۰ سال امروز ایران است که یک دهه آینده به مجردی قطعی راه پیدا کرده و هزینه سلامت کشور را به شدت افزایش می دهند. اختلال روانی از نوع افسردگی در میان زنان و مردان ایرانی، شایع شده و دلیل بیشترین شیوع اختلال افسردگی در بین زنان ایران، نامشخص است.
خیلی ها به روانپزشک برای درمان افسردگی مراجعه می کنند و خیلی ها هم از این کار هراس دارند بخاطر فرهنگ عامه که مراجعه به روانپزشک را ناپسند می داند! روان درمانی، جایگزین قابل اعتماد داروهای ضد افسردگی برای زنان است. زنان نابارور و زنانی که سابقه خشونت های جنسی و روحی در کودکی داشته اند، در معرض افسردگی بیش از طیف های دیگر زنان بوده و به هرحال عدم درمان آن، یکی از عوامل خودکشی در میان بانوان ایرانی می شود.
آنچه که خیلی نیاز به تحلیل ندارد این است که در دنیای مردسالارانه، در دنیایی که مردان بر زنان مقدم هستند و مسئولیت های مهم و کارهای مهم و نگرش عام و خاص به توان و قابلیت و ظرفیت های مردانه، بیش از توجه به زنان است و بانوان به حاشیه کشیده می شوند و جدی گرفته نمی شوند، شاهد تسریع بروز مشکلات روحی و روانی این بخش از جامعه می شویم.
جامعه مردسالار ایران: تهدیدی جدی
در میان اعضای حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام حتی نام یک زن را نمییابیم. در میان اعضای شورای نگهبان حتی حقوق دانان شورا، نام یک زن را نمییابیم. در میان اعضای شورای عالی قوه قضاییه حتی نام یک زن را نمییابیم. در میان اعضای حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی حتی نام یک زن را نمییابیم.
در میان اعضای هیات رییسه مجلس شورای اسلامی حتی نام یک زن را نمییابیم. در میان روسا و نواب رییسِ کمیسیونهای ۱۵گانه تخصصی مجلس حتی نام یک زن نمیبابیم. در میان اعضای دولت حتی یک وزیر زن نمییابیم. دکتر مرضیه دستجردی، وزیر بهداشت دولت احمدی نژاد هم ستاره ای بود که زود خاموش شد.
چرا باید زنان را افسرده کنیم تا داروی ضد افسردگی مصرف کنند؟
زنان به احساساتی بودن متهم میشوند، انگار که احساساتی بودن چیز بدی است، نشانهی ضعف است و باید مهار و درمان شود. اما احساساتی بودن هیچ ایرادی ندارد و نتیجه فرآیند طبیعی تکاملی بوده تا آدمها به محیط و اطرافیانشان حساس باشند.
مشکل از جایی آغاز میشود که آداب مردسالارانه احساساتی بودن را ایراد و نشانهی بیماری میداند، در حالیکه، کاملا برعکس، این میتواند نشانهی سلامت باشد. آداب مردسالارانه زنان را زیر فشار خردکنندهای قرار داده تا احساسات خود را مهار کنند. به زنان یاد داده شده تا احساس گناه کنند، معذب باشند و معذرت بخواهند اگر که سر کار گریه کردند یا اگر که عصبانی شدند. زنان مدام ترس از این دارند که مبادا احساساتی و عصبی و «هیستریک» خطاب شوند.
بسیاری از زنان حتی با مشاهده علائم بیماری جسمی در خود، خصوصا ناراحتیهای قلبی، مراجعه به پزشک و پیگیری درمان را به تاخیر میاندازند، چون نمیخواهند دیگران آنها را افسرده، دیوانه یا دچار مالیخولیا خطاب کنند. این مشکل برای مردها هم وجود دارد. مردها هم تحتفشار کلیشههای جنسیتی درباره مردانگی، در مواجهه با احساسات خود و صحبت کردن دربارهی مشکلات روانی و حتی جسمانی هراس دارند.
دنیای مردسالارانه برای زنان درمان هم پیدا کرده: انواع داروهای ضد افسردگی، کنترل هورمونها، و غیره و غیره. صنعت داروسازی سود کلانی از این وضعیت برده است. صنعت سلامت، «درمان ارائه نمیکنند، بلکه بیمار و در نتیجه مشتری برای محصولاتشان تولید میکنند.»احتمال این که پزشکان برای زنان تشخیص اختلال افسردگی یا اضطراب بدهند دو برابر مردان است.
برای زنان هم خیلی سریعتر دارو تجویز میکنند تا برای مردان. مثلا از هر چهار زن آمریکایی یکی دارد داروی اعصاب و روان مصرف میکند، در حالی که از هر هفت مرد فقط برای یکی چنین داروهایی تجویز میشود. با مصرف این داروها قرار است زنان آداب مردسالارانه را پیشه کنند: که مثلا رویینتن و آسیبناپذیر بشوند تا بتوانند پلههای ترقی در دنیای کسب و کار را راحتتر طی کنند.
گریه کردن لزوما نشانه افسردگی نیست؛ ما وقتی میترسیم، وقتی مستاصل میشویم، وقتی بیعدالتی میبینیم، وقتی از تلخی و گزندگی انسانها میرنجیم، گریه میکنیم. چه ایرادی دارد؟ برخی زنان و مردان راحتتر از برخی دیگر گریه میکنند. گریه کردن نشانهی ضعف نفس یا ناتوانی در مهار خود نیست. احساساتی نظیر غم و اندوه، یا نگرانی و اضطراب لزوما نشانهی بیماری نیستند. باید از برچسب گذاشتن روی غمها و اضطرابهامان دست برداشت. بروز و بیان احساسات نشانهی سلامت است نه اسباب شرمندگی.
چه باید کرد؟
شیوع اختلالات روانی به خصوص افسردگی در بین زنان ایرانی افزایش یافته است و علاوه بر آن شاهد افزایش مشکلات اسکلتی و عضلانی، مشکلات باروری و عوارض یائسگی در بین زنان هستیم. برای پیشگیری از رفتارهای مخاطره آمیز در بین زنان باید نظام مراقبت از سلامت زنان و جوانان روزآمد شود در کنار آن آموزش های قبل، هنگام و بعد از ازدواج زنان به خصوص در حوزه سلامت جنسی نیز باید افزایش یابد.
مردسالاری، یکی از علل بروز مشکلات روحی و روانی در مردان و زنان است. به نظر می رسد که در تبیین جامعه شناختی اثر نقش های جنسیتی بر افسردگی، باید مطالعات بیش تری صورت بگیرد و فضای جامعه و قانون و مقررات و سیاست ها و راهبردهای کلان به گونه ای وضع شود که اکوسیستم کسب و کار و سبک زندگی مردم به شیوه صحیحی هدایت شود که نه متاثر از جامعه مرد سالار باشد و نه زن سالار و آنچه اهمیت داشته باشد، شایسته سالاری و نوعدوستی باشد و بس.