به گزارش جامعه ایرانی؛ کمتر از دو هفته قبل محمد باقر قالیباف کاندیدای ناکام سه دورۀ انتخابات ریاست جمهوری فراخوانی داد و از «نواصول گرایان» دعوت کرد موج ثبت نام راه بیندازند. این فراخوان اما موجی و واکنشی در میان اصولگرایان برنینگیخت و غلامعلی حداد عادل نیز که بدون اشاره مستقیم واکنش نشان داده به عکس خواسته احساس تکلیف نکنند.
مقاله حاضر به قلم «سیاوش باقی» به این موضوع فراتر از واکنش حداد عادل پرداخته و این پرسش را به میان آورده که «چرا کسی قالیباف را جدی نمیگیرد؟». [عصر ایران از دیدگاه های دیگر استقبال میکند و مواضع آقای قالیباف دربارۀ نواصولگرایی و پاسخ به اصولگرایان را پس از این نیز منتشر خواهد کرد].
سیاوش باقی: ۸ ماه مانده به انتخابات مجلس شورای اسلامی، محمدباقر قالیباف آمادگی خود را برای حضور در این رقابت اعلام کرده و فراخوانی داده است تا مشخص شود پس از سکوت دو سالۀ اخیر او این بار بهارستان را هدف گرفته است.
او که از چند بار تلاش پرفشار برای رسیدن به ریاستجمهوری طرفی نبسته،، ظاهرا چاره را در کج کردن مسیر دیده و در صحبتهایش این پیام را میدهد که میخواهد با موجی از جوانان و گرفتن بخشی از کرسیهای مجلس به وزنه دوبارهای در قدرت تبدیل شود.
به همین خاطر در پیامی ویدیویی با تاکید بر اهمیت جوانگرایی در تغییر شرایط سیاسی و مناسبات قدرت در کشور از جوانان انقلابی خواسته تا در انتخابات پیش روی مجلس به میدان بیایند و خود را در معرض رقابت قرار دهند.
آقای قالیباف در این پیام ویدیویی تنها راه اصلاح کشور را «حضور خودجوش جوانان مؤمن و خبره» دانسته است و از همه کسانی که خودشان یا در میان آشنایان و دوستان کسی را دارای صلاحیت و آمادگی برای انتخابات میدانند، دعوت کرده است تا در یک سامانۀ اینترنتی ثبت نام کنند.
شهردار اسبق تهران در این پیام انتخابات پیش روی مجلس را «فرصتی برای اصلاح رویههای غلط سیاسی و ساخت مجلس نو برای ریل گذاری در ارتقای کارآمدی در مدیریت و تصمیم گیری» در کشور دانسته است.
نامزد انتخابات ریاست جمهوری در سال های ۸۴،۹۲ و ۹۶ دو سال پیش نیز طی پیامی ضمن انتقاد از سازوکارهای انتخاباتی جریانهای سیاسی، با اشاره به جوان گرایی و پوست اندازی از شکل گیری جریان نواصولگرایی در عرصه سیاسی کشور خبر داده بود.
اما به نظر میرسد این بار هم پیام و حرکت قالیباف به خصوص از طرف اصولگرایان که همکیش او محسوب میشوند جدی گرفته نشود یا مانند حداد عادل به واکنش های طعنهآمیز بسنده کنند. چرا؟
۱. او چند بار در انتخابات ریاستجمهوری شکست خورده تا نشان دهد حتی وقتی همه ظرفیتهای جناح مطلوبش را پشت سر میبیند –مثل سال ۹۲- قادر نیست چهرۀ مقتدر و قابل اتکایی از خود به نمایش بگذارد و تبدیل به یکی از مهرههای تاثیرگذار بازی سیاست شود.
آقای قالیباف که طولانیترین دوران شهرداری پس از انقلاب را در کارنامه دارد و در لوای«مدیریت جهادی» پروژههای بزرگی را در تهران پیش برده است، با وجود هزینهکرد فراوان و پروندهای که سرانجام قرار است مورد تحقیق و تفحص مجلس قرار گیرد در تیمسازی موفق نبوده است. این را میشود با گروهی که همچنان پیرامون محمود احمدینژاد دیده میشوند مقایسه کرد.
۲. هر چند مدتی است از «پوستاندازی و گام دوم انقلاب» صحبت میکند با این وجود نتوانسته بگوید چه منظوری دارد.
او به عنوان کسی که میخواهد پرچمدار جریان و تفکر تازهای در میان گرایش های سیاسی باشد تا امروز حرف مهمی برای بیان نداشته است. چندان که کسی به یاد نمیآورد حضور سه دورهای او در انتخابات ریاستجمهوری با چه شعار مهمی همراه بوده است.
البته همیشه سعی کرده به عنوان مخالفخوان به میدان بیاید چرا که احساس میکند این شیوه در جامعۀ ما جواب میدهد. کما این که محمود احمدینژاد سال ۸۴ با همین ترفند و گارد گرفتن در مقابل هاشمی رفسنجانی به قدرت رسید و همچنان با پز اپوزیسیون بخش کوچکی از افکار عمومی را همراه خود دارد.
قالیباف هم تلاش کرد با شعارهایی مثل ۴ درصدیها و ۹۶درصدیها خود را منتقد گفتمان مسلط نشان بدهد اما یخاش نگرفت.
شعارهای ترجمهای او نه قرابتی با پیشینه و کاراکترش داشت و نه توجیه و تحلیل مناسبی برای جا افتادن. او هنوز هیچ ایده مشخصی ارائه نکرده و کسی نمیداند به جز نفس قدرت دقیقا دنبال چیست و پوستاندازی مورد نظر او دقیقا شامل چه تغیراتی میشود؟
او با کدام بخش از پوستۀ کنونی مشکل دارد و مشخصا چه چیزی را میخواهد جایگزین کند؟ شهردار اسبق پاسخی به اینها نمیدهد و با دم زدن از جوانگرایی تصور میکند که نسل سوم و چهارم با او همراه خواهند شد.
حتی اگر چنین اتفاقی بیفتد بدون حمایت بدنه سیاسی کشور او قرار است چه اتفاقی را رقم بزند؟ او که همیشه به این قدرت متکی بوده و همه آنچه را به دست آورده با توسل به روابط و حمایتهای جناحی بوده حالا چرا گمان میکند که با ایستادن در میانه گروهها میتواند اقبالی به دست بیاورد؟ چرا گمان میکند همه آن قطبهای سنگین و تاثیرگذار به سوی او خواهند چرخید و همراهش خواهند شد؟ به خاطر کدام جذابیت و محبوبیت؟
۳. جوانگرایی؛ قالیباف همیشه سعی کرده با مانور دادن روی این شعار خود را به بدنه جامعه نزدیک کند. چه زمانی که با لباس سفید خلبانی عزم پاستور را کرده بود اما مورد بیتوجهی اصولگرایان واقع شد و چه وقتی که روی موتور و جت اسکی و بر رفتارهای ظاهرا جوانپسند اصرار پررنگی داشته است.
او در مناظرههای انتخاباتی هم با تبلت ظاهر شد تا بگوید خیلی به روز است. اما چیزی که عیان بود احاطه شدن قالیباف در میان جمعی از مشاوران جوان بود که ایدههای نپختهای به او میدادند.
قالیباف در همه این سالها –شاید به دلیل داشتن فرزندان جوان- با چنین جمع جوانی دمخور بوده. جمعی که بیش از کمک کردن به قالیباف از همنشینی با او منتفع شدهاند. اما قالیباف واقعا چقدر به جوانها اعتقاد دارد؟ مدیریت او در شهر تهران چقدر گویای چنین اعتقادی است؟ چقدر به تفکرات جوانان نزدیک است؟ از جوانگرایی دقیقا چه مفهومی را دنبال میکند؟ این سوالاتی است که شاید بهتر بود او قبلا از دادن فراخوان کمی به آنها فکر میکرد. اما ظاهرا خود جوانی و جوانگرایی و نمایش آن برای سردار دکتر کفایت میکنند.
۴. قالیباف در حضور چند دههایاش نشان داده که در کادرسازی موفق نیست. ضعفی که برای یک فعال سیاسی تاثیرگذار غیرقابل چشمپوشی است. او حتی در دوران شهرداری هم نتوانست تیم بزرگ و مقتدری دور خود جمع کند و یکی از دلایل این که مجبور بود در همه عرصهها و تصمیمات حضور داشته باشد همین نیروهای کمتوان بود.
شاید هم مدیریت قاطعی که قالیباف به آن میبالد ایجاب میکند هیچ ژنرالی در کنار او تاب نیاورد. اما هرچه که هست نتیجه این شرایط این است که او همیشه در میان عده ای قدکوتاه دیده شده و نتوانسته دیگران را با داشتن تیمی همفکر به تحسین وادار کند.
به این دلایل و توضیحات دیگری که در این فرصت نمیگنجد باید گفت باور قالیباف به عنوان لیدر یک جریان سیاسی بسیار سخت است. مردم او را باور نمیکنند و شاید او دلخوش به فالوئرهایی است که همیشه در صفحه اینستاگرام خود او را شیر میکنند و به بازگشت ترغیب میکنند. اگرچه میدان سیاست گرد است و همیشه میتوان انتظار رویدادهای متفاوتی را در آن داشت.