مهرداد خدیر- چند ساختمان آن طرفتر از دفتر ما ساختمان سه طبقهای هست یا بود که عمر آن به زحمت به ۳۰ سال میرسد یا میرسید. تردید درباره فعل (است/ بود یا میرسد/ میرسید) به خاطر آن است که چندی است به جان آن افتاده اند تا به جای آن ساختمان ۵ طبقهای با ۱۰ واحد بنا کنند، اما آن قدر محکم و خوب ساخته شده که کار تخریب آن بیش از حد معمول طول کشیده است و گویا پیمانکار اولی انصراف داده و دیگری دست به کار شده است.
میتوان حدس زد که خود این ساختمان در حال تخریب، به جای ساختمان دو طبقهای بنا شده، ولی از نمای آن میتوان متوجه شد قدمت ساختمان به ۳۰ سال هم نمیرسد و شیرین صد سال دوام میآورد.
تخریب ساختمانها در تهران با انگیزه سود جویی صورت میپذیرد و، چون مهمترین منبع درآمدی شهرداری همین ساخت و سازهاست نمیتواند این روند را متوقف کند.
هر چه قیمت خانه بالاتر رود ساخت وس از هم میصرفد، چون مصالح ساختمانی و هزینهها به این نسبت بالا نمیرود و باز میصرفد.
این یادداشت اقتصادی نیست، ولی احساس میکنم هر گاه این رفتار- به جان ساختمانهای با دوام افتادن به قصد ساخت واحدهایی در طبقات بیشتر و مساحتهای کمتر و در واقع لانه به جای خانه- متوقف شود میتوان امید داشت سرمایهها در حال هدایت به جاهای درست تری هستند و مردم میتوانند نفسی به راحتی کشند.
دلایل البته متفاوت است. از جمله این که در بسیاری از شهرهای دنیا اساسا ساخت و ساز را شرکتهای بزرگ انجام میدهند و هر که با سرمایهای به نسبت محدود اقدام به تخریب و خانه سازی نمیکند.
انگیزه اصلی از این یادداشت، اما احساسی دوگانه است. روزها از کنار این ساختمان نیمه جان میگذرم که هنوز کاملا تخریب نشده و چند شبی است که در حال خواندن کتاب «مواجهه با مرگ» هستم. نوشته فیلسوف مشهور انگلیسی (براین مگی) و با ترجمه مرحوم مجتبی عبدالله نژاد.
در صفحۀ ۷۷ کتاب آمده است:
«ارلز تراس در مرز لندن و حومه قرار دارد. منطقهای با ۲۵ ساختمان ساده وتر و تمیز به صورت پلکانی که دو سه سال قبل از جنگ واترلو ساخته شده. برای اسکان افسران ارشد ناپلئون بعد از حمله انگلستان و اشغال لندن.»
به کلمه «جنگ» که رسیدم گمان کردم منظور جنگ جهانی دوم است و ۷۰ سال قدمت دارم، اما بلافاصله دیدم نه! جنگ واترلو. آخرین کارزار ناپلئون در ۱۸۱۵ که در محلی به نام واترلو در ایالت برابان در بلژیک رخ داد.
بله، بیش از ۲۰۰ سال قبل!
در لندن و پاریس و شهرهای بزرگ دیگر نیز قطعا ساخت و ساز صورت میپذیرد. اما نه در همه جای شهر. مناطق مرکزی و اصلی و قدیمی را کاری ندارند. در همین تهران ساخت و سازهای جدید در غرب تهران در بلند مرتبهترین شکل هم توی ذوق نمیزند و تنها بحث بر سر این است که از محل فروش تراکم بوده یا نه.
اما در مناطق مرکزی و به جان ساختمانهای قدیمی افتادن آزارنده است. آیا روزی میرسد که این روند پایان یابد و سازندهها سراغ نقاط دیگر بروند؟
ساختن و بنا کردن خوب است و از توسعه گریزی نیست و جمعیت به خانه نیاز دارد. به سازی هم خوب است و قرار نیست در ساختمانهای فرسوده با کمترین تکانه زیر آوار برویم. اما تخریب خانههایی که هست و محکم است و نمای چشم نوازی هم دارد از مرگ ذوق و سلیقه و هویت و حاکمیت پول حکایت میکند.
در لندن خانههای قبل از جنگ واترلو برپاست و در تهران خانههای سی سال قبل را ویران میکنیم تا کسانی بتوانند ریال را به دلار تبدیل کنند و به آن سوی آبها بفرستند.
خانه سازی نه، اما این روند تخریبی هویت سوز باید جایی متوقف شود. معلوم است که شهرداری هزینه دارد، اما شأن شهرداری هم به شهر است و هویت آن. کاش منبع درآمد دیگری پیدا شود. کاش ساختمانهای قدیمی به تدبیری از پای نیفتند…
منبع: عصرایران