جامعه ایرانی – حضور در ورزشگاه و تماشای یکی دیدار مهیج فوتبال را اگر با چاشنی تعصب و علقه نیز آمیخته کنید، تجربهای دوستداشتنی و البته کم تکرار برای کسانی است که دنیای مستطیل سبز به بخش لاینفک انگیزشی زندگیشان بدل شده و به مدد رخدادهای ساحرانه دنیای توپ گرد، میتوانند با کمترین هزینه کمی با روزمرگیشان فاصله بگیرند.
اهالی فوتبال در ایران، دستکم طرفداران این رشته ورزشی از اواسط دهه پنجاه به اینسو، خاطرات تلخ و شیرین خود را در بوم ورزشگاه پیر آزادی نقش کردهاند و سکوهای سیمانی دیروز و صندلیهای امروز جهنم سفید – لقب کنفدراسیون فوتبال آسیا به بزرگترین ورزشگاه ایران – یادآور بندبند لحظاتی است که اشک شوق یا غم ناکامی را روی گونهشان غلتانده است.
برای تیفوسیها یا همان هواداران دو آتشه سرخابی، جایگاههای ۳۶ (طرفداران پرسپولیس) و ۸ (طرفداران استقلال) نقش دیگری از خاطرات را در ذهن به تصویر میکشد. جایگاهی که طبیعی یا غیرطبیعی، هیجانی یا منطقی، بودند مردانی که از شدت هجوم هیجان راهی بیمارستان شده و برخی نیز در وداعی تراژدیک، هرگز به خانه بازنگشتهاند.
هوادارانی که سالها در گرگومیش اول صبح، به دنبال صدای نتراشیده راننده مینیبوس فیات دهه ۵۰ و نعره «استادیوم، استادیوم» حاشیه میدان آزادیاش رقص پرچم تیمشان را از کنار پنجره به نظاره نشسته و یک کیلومتر پیادهراه به جان خریدهاند تا حوالی عصر، با دوختن توپ به تور رقیب، کسالت ماهها روزمرگی را از تن بشویند و همین بشود، دستمایه چند ماه بی دغدغهگی!
دراینبینابین اما روزهای فوتبالی پایتخت لحظات تلخی را نیز به نظاره نشسته و پاک شدن این لحظات در حال و هوای سالهای اخیر نیز شیرینی خاصی خودش را دارد. روزگاری که پس از شکست هرکدام از سرخابیها شیشههای خردشده اتوبوسها حین بازگشت از این آوردگاه صدهزارنفری، به شنیعترین صورت ممکن توی ذوق بیننده میرفت و البته چند نزاع گاه و بیگاه بعدازآن نیز چهره زنندهای از فرهنگ فوتبال دوستان ایران به دنیا مخابره میکرد.
حالا اما در تورق و گذر زمان، فرهنگ این قشر از مردمان سرزمینمان که البته دست بالا را نیز نسبت به کمیت جمعیتی دارند، رفتهرفته و بهخودیخود راه به ترمیم گشوده و حالا اگر پس از هر جدال باشگاهی و ملی، خروجیهای آزادی را تماشا بنشینید، نه ردی از جدل و نزاع نمایان است و تخریب اموال عمومی.
تماشاگرانی که به تعداد ظرفیت هر اتوبوس در آن مستقر میشوند و فارغ از هر گرایشی و بهرغم وجود کماکان کریخوانیهای نوستالوژیک، با هر پایگاه اجتماعی و فرهنگی، بی تنش و بدون کوچکترین اصطحکاکی فرهنگ سنجیده خود را به نمایش میگذارند.
تابوی ۴۰ ساله برای حضور در «آزادی»
حضور طرفداران و هواداران فوتبال به نمایندگی نیمی از جمعیت ایران در ورزشگاهها، منهای آئین تشییع و بدرقه دراماتیک اسطورهها در شیرودی -امجدیه سابق- به تقریباً چهل سال پیش بازمیگشت. خانمهایی که تنها با جامهای سیاه، برای وداع با اسطورههایی چون حجازی، پورحیدری، احدی، بهزادی و امثالهم، اشک را میهمان چشم کرده و میتوانستند منفک از سایرین، حضور در آوردگاههای فوتبال را تجربه کنند و جز این، سهمشان از «آزادی»، چه در امجدیه و چه در آزادی، طواف تابوتی دور زمین بود و صدای سوزناک مرثیهخوان و یک تجربهای در همین رنگ و بو.
تماشای چمن ورزشگاه و عظمت سکوها و حتی تصور همهمه صدهزارنفری در دیگ جوشان آن، حتی برای خانمهای خبرنگاری که سالها در همین حوزه قلم ساییده بودند، جز رویایی نبود که شاید به مدد تهیه گزارش یا گفتگویی میتوانستند در میان نگاه سکوهای خالی، تجربهاش کرده و شاید عکسی نیز به «یادگار» بگیرند.
تابویی که تحسینبرانگیز شکست
با شروع کارزار ماراتنوار مستطیل سبز در خاستگاه قدرت بلوک شرق و البته به بهانه حضور یوزهای ایرانی در روسیه بود که زمزمه حضور خانوادهها و تماشای جمعی دیدارهای ملی پوشان در آزادی، روی زبانها افتاد و نهایتاً شکستن تابویی را نوید بخشید که تا بیش از آن، بسیاری حتی با شنیدنش نیز لب میگزیدند و دعا به استغفار میگشودند.
نمایش هنر شاگردان کیروش مقابل لاروخا، اولین سکانس از اپیزود شکستن این تابو بود. ساکانسی که البته خالی از حواشی نبود و ساعتها معطلی و چشمانتظاری را برای خانوادهها پشت درهای غربی آزادی به دنبال داشت تا نهایتاً با متفرق شدن بسیاری از مردم و کمتر شدن جمعیت! سی دقیقه مانده به شروع شاهد صدور جواز تماشا باشیم.
دیدار ملیپوشان با شاگردان سانتوش نیز ایستگاه بعدی این تابوشکنی لقب گرفت. درجایی که با توجه به حضور قبلی اندکی از خانوادهها در آزادی و زمینهسازی پیش از آن، بالغبر ۳۰ هزار نفر توانستند به شکلی خانوادگی، سکوهای سرد را با حضور و شور و مهمتر از آن، شعورشان گرما بخشیده و در کنار نمایش تحسینبرانگیز و غرورآمیز یاران شجاعی مقابل قهرمان اروپا، کلاس درسی از فرهنگ ایرانیان برگزار کنند.
نمایشی از شعور که در آن، مادری نوزاد خود را برای اولین بار میهمان سکوها کرده بود، مردان و زنانی که در میان دونیمه، به نماز ایستاده بودند و البته کسی نیز دراینبین چه از دختران و چه پسران سرزمینمان با حضور تماشایی و پرشور خانوادهها، نه منقلب شد و نه احوالاتی عجیب را تجربه کرد.
درحالیکه برخلاف قوانین جام ۲۰۱۸، مبنی بر ممنوعیت مصرف دخانیات، چنین قانونی را در مانیفست این حضور، نوشته نداشتیم، حتی سیگار نیز دود نشد تا مراعاتی باشد بر حضور خانوادگی مرد و زن و کودک و کهنسال در آوردگاه پیر پایتخت. نه اینکه گوش بچهترها را برخلاف تصور رایج، با دو دست بگیری که مبادا چشم و گوششان از بدوبیراههای پیرامونی باز شود، که احدی از حاضری کوچکترین اهانتی بر زبان نراند تا بار دیگر اثبات این فرضیه را به نظاره بنشینیم که ایرانیان، از هر پایگاه اجتماعی و هر مشی و مرام و مسلکی هم که باشند، خانواده، خط قرمزشان خواهد بود و نمیتوان به هیچرقمی از این خط قرمز عبور کرد.
امنیت مثالزدنی
در میان تمام نخستینهای دوشنبهشب در آزادی، برای اولین بار نیز یگان زحمتکش ویژه حفاظتی ناجا وارد استادیوم نشد و حراست وزارت ورزش با همراهی و همدلی خانوادهها، امنیتی را دستوپا کردند که چهبسا پیش از آن، با هر الزام و جبری نمیشد اینطور بیخدشه و مثالزدنی بدان دستیافت.
شبی که حتی یک جدل و نزاع به خود ندید و خون از دماغ احدی نیامد تا مهر تائیدی باشد بر فرهنگ امن خانوادگی در ورزشگاهها. خانوادههایی که حتی یک زباله روی سکوها باقی نگذاشتند تا همه از اینهمه شعور و بلوغ اجتماعی در اولین روزهای شکستن یک تابوی چهلساله لب به تحسین گشوده و کلاه از سر برداریم.
در این شب بینظیر، هیجانها خالی شد، فریادها سر داده شد، مرد و زن با مهار پنالتی بهترین ستاره دنیای فوتبال توسط غیور پسر تیم ملی، اشک شوق به چشم نشاندند، نشستن گل زیر طاق کریم به تور پرتغالیها رگههای امید را در دلها زنده کرد و دستآخر نیز اهالی «آزادی» در شب بهیادماندنی این ورزشگاه با خاطره شکست قهرمان آفریقا، باخت غرورانگیز و حتی ناعادلانه مقابل قهرمان جهان و تقسیم و امتیازات با قهرمان اروپا با جام وداع کردند و بیهیچ حرفوحدیث و حاشیهای سکوت به سکوها بازگشت تا چشمانتظار حضوری دوباره باشد برای مردمانی که خاطرهانگیزترین شب را برای اهالی فوتبال به یادگار گذاشتند.
نه «شرمی» به تماشای رفتار این مردم به دل راه یافت و نه احدی از کمترین خط قرمز عبور کرد و حالا ما ماندهایم و مردمی که کمترین سهمشان از «آزادی»، نه مطالبات غریب الوجهه که گعدههای اینچنینی و خانوادگی در فضایی سالم خواهد بود و البته دریغ آن نیز، معنای حقیقی بیانصافی است.