ماجرای قتلا میترا استاد توسط محمدعلی نجفی حواشی زیادی داشته است و افراد مختلف از زوایای مختلف آن را بررسی کردهاند. حسین بشیری گیوی در باره این اتفاق معتقد است قتل محمد علی نجفی سیاسی و امنیتی نبوده است. او در تحلیل خود مینویسد «محمدعلی نجفی از اول انقلاب با سیاسی-امنیتیها بزرگ شده با آنها زندگی کرده به آداب و سیستمهای سیاسی-امنیتی اشراف کامل دارد و به زعم اصولگراها و اصلاحطلبها نجفی باهوش، زیرک و دارای رفتار تشکیلاتی است. حال چه شده که اسیر یک پرستو گشته است؟ نجفی میتواند هزاران پرستو را به پرواز در بیاورد بدون اینکه پرستوها بدانند از کدامین آشیانه برخواسته و در کدامین آشیانه به زمین نشسته اند. ماجرای نجفی و استاد نه سیاسی-امنیتی است و نه مربوط به پرستوهای مهاجر است، بلکه یک مسئله کاملا اجتماعی است. اگر به بیش از ۱۵ میلیون پرونده که در قوه قضائیه تشکیل میشود، نگاه کنید همین مسائل را میبینید. قتل، خودکشی، خشونت، خشونت علیه زنان، تجاوز و… همه این مسائل اجتماعی است، نه سیاسی-امنیتی و راهکار این مسائل هم باید اجتماعی باشد نه سیاسی- امنیتی.
در پرده اول نجفی از خانواده خود به خانواده جدید پناه میبرد در پرده دوم، چون نمیتواند گمشده خود را در خانواده جدید پیدا کند با خشونت کار را تمام میکند و دوباره به دختراش نامه مینویسد و مسئله را توجیه میکند. نجفی نامه را به سیاسی-امنیتیها یا افکار عمومی نمینویسد بلکه به دختراش مینویسد نه همسر اول اش. حال که با ماجرای نجفی افکار عمومی جریحه دار شده لازم است مسئولین در نگاههای خود بازنگری کنند و با مشورت جامعه شناسان به مسائل اجتماعی از دید اجتماعی نگاه کنند و حتی قانون را بر این اساس اصلاح کنند. آری ماجرای نجفی واقعیت زیر پوست شهر است. یک بار برای همیشه برای خشونت و خشونت علیه زنان از نگاه جامعه شناسی راهکاری پیدا کنید.»
محمدعلی نجفی قاتل نیست
یکی دیگر از مطالبی که ظاهرا مورد توجه محمود صادقی نماینده تهران در مجلس نیز قرار گرفته است، مطلبی است از یک وکیل دادگستری به نام موسوی که در تحلیلی مدعی شده نجفی قاتل نیست! او در تحلیل خود به ۲۲ سال وکالت بیش از ۵۰ پرونده قتل عمد اشاره کرده و مینویسد روند تحقیقات ظاهرا تخصصی و پلیسی نیست و صحت وقوع قاتل و صحت مباشرت از قبل از مراجعه متهم به مرجع انتظامی تصمیم گیری شده و در اجرای ان، تنها حضور متهم و خوش و بش با مسئول تحقیق و صرف چای قبل از اذان مغرب در ماه مبارک و اقرار متهم در پیشگاه ملت و رسانههای عمومی کم بوده است.
این اقدام به اضافه خروج آلت جرم از حالت عدم دسترسی و افشای اسرار پرونده قبل از اتمام تحقیق نه تنها نجفی را از مظان مباشرت در قتل عمد دور مینماید بلکه مسئول تحقیقات را در برابر نتیجه تمام شدهی تحقیقات اینده قرار داده و این تصور را به ذهن متبادر میسازد که محقق پلیس خودش هم هاج و واج مانده و باید دنباله رو متهم خود معرف و خبرنگار معین و تسلیم انان باشد.
محمود صادقی با این تصور باید به محمدعلی نجفی به عنوان خیر بیگناه و بگردن گیرنده قتل ارتکابی از سوی دیگری نگاه کرد. بنده چندین پرونده قتل عمد ناموسی را از سوی اولیای دم وکالت نمودهام که در انها مقتول زوجه مورد ظن و شک خیانت ناموسی از سوی همسر بوده است که پس از اقناع اولیای دم به خیانت همسر از سوی شوهر، پسر عموی خانم با همکاری یک یا یک چند تن دیگر از بستگان اقدام به مباشرت در قتل مینمایند و در یک اقدام زیرکانه پدر که، ولی دم است خود را به عنوان قاتل معرفی مینماید و در صورت اختلاف پدر و مادر و وجود شک به اینکه احتمال باشد مادر به پدر رضایت ندهد، برادر ان زن نگون بخت خود را به عنوان قاتل معرفی مینماید و قاتلی که حتی نمیداند صحنه کجاست بدلیل، ولی دم بودن یا داشتن رضایت مسبق اولیای دم پیروزمندانه در کلانتری مورد احترام قرار گرفته و پس از مراجعه به دادسرا ترتیبات شبه دلجویی از وی به عمل میآید؛ و اخر هم حق عامه فدای مردسالاری حاکم بر روح قانون و روان مقنن و ذهن مجری میگردد.
این وکیل دادگستری در ادامه به قوانین بازداشت متهم قتل از جمله ممنوع المقلاقات بودن و حفظ مدارک و آلات قتل اشاره میکند که در پرونده نجفی رعایت نشده است و در ادامه مینویسد آقای نجفی با بهره هوشی و تجربیات بیش از نیم قرن، راههای دیگری برای قتل میتوانست اختیار کند که بجای رسوائی اتهام، با لباس مشکی در مراسم خاکسپاری همسر خود شرکت کند و پیامهای تسلیت را پذیرا باشد.
از نظر انگیزه قتل نیز داستان نجفی نیز «ان قلت»ها دارد و هم مایه شک بیشتر و با پشتوانهتر مردم به مرموز و اسرار امیز بودن زندگی مردان سیاسی کشور است. وگرنه چه سری هست که نجفی نزد همسر یا همکار خود یا جاسوس دارد که برای حفظ اش باید خون ریخت اگر طیف نجفیها چنان اسرارمگوهایی دارند که برای حفظشان خون باید ریخته شود، بالاتر از نجفیها لابد برای حفظ اسرارشان باید ماده حیات ناطق و عاقل را از روی پهنه هستی بردارند.
در نهایت بنظر میرسد آقای نجفی همکاری لازم را با مباشر قتل به عمل اورده و در صورت وفای بعهد و بشرط کمتر گرد و خاکی شدن هوا توسط رسانههای اجتماعی منتظر تقدیر و تشکر علاوه بر چایی قند پهلوی مرحله تحقیقات بدوی یا همان مرحله اعلام حکم نهایی است و حق دارد به لباس زندان اگر اتو کشیده نباشد اعتراض کند.
پرستوها از کجا آمدند؟
مهرداد فرهمند نیز در کانال تلگرامی خود درباره پرستوها نوشته در ایران، به زنی که مأمور فریفتن مردان صاحب جاه، با هدف کسب اطلاعات یا سوء استفادههای دیگر شود، پرستو میگویند. فعلا بر این باور نیستم که کاربرد اصطلاح پرستو برای مرحومه میترا استاد درست باشد. در زبان روسی به پرستو میگویند: لاستاچکا. این پرنده در فرهنگ روسی، محبوب و مقدس است. به این جایگاه طبیعی، قداست مذهبی هم دادهاند. این باور در فرهنگ عامه روسی هست که هنگامی که مسیح را بر صلیب کشیده بودند پرستوها میکوشیدند تاجی را که از خار بر سرش گذاشته بودند، جدا کنند تا از درد و رنجش بکاهند. برای روسها، صدای پرستوها تسبیح خداوند بوده است. انگلیسیها به این صدای پرستوها توییت میگویند و توییت کردن و توییتر را هم از آن گرفتهاند.
اما کمونیستهای خداستیز پرستو را از عرش به فرش آوردند و زیبایی و قداستش را گرفتند. در سال ۱۹۳۱ سازمان اطلاعاتی وقت شوروی آموزشکدهای برای تربیت جاسوس به نام مدرسه تخصصی لنین در حومه مسکو برپا کرد با دو بخش فوق سری: آشیانه پرستوها و دخمه کلاغها.
در آشیانه پرستوها دختران زیبارو و در دخمه کلاغها پسرهای خوش تیپ را گرد میآوردند که قابلیتهای لازم دیگری همچون هوش و تسلط به زبانهای خارجی هم داشتند. فنون افسونگری و مهارتهای آمیزش جنسی به آنها میآموختند تا مسئولان و دیپلماتهای خارجی را در داخل و خارج شوروی به دام بیندازند.
این پرستوها و کلاغها خدمات بزرگی به دستگاه اطلاعاتی شوروی کردند که نمونههای آنها در تاریخ ثبت است. از جمله به دام انداختن سفیر فرانسه در مسکو در سالهای دهه پنجاه و شصت میلادی که دوست نزدیک ژنرال دوگل، رئیس جمهور وقت فرانسه بود و رسوایی بزرگی به بار آورد.
کلاغها موفقتر از پرستوها از آب درآمدند. مهمترین کلاغی که در مدرسه لنین تربیت شد، نیکلای کوزنتسف بود که با همسران سفرای خارجی در مسکو رابطه برقرار میکرد. نوشته شده که همسران سفرای ایران در مسکو هم به دام او افتادند. با توجه به اینکه فعالیت کوزنتسف بین سالهای ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۴ بوده، اگر این ادعا درست باشد، همسران محمد ساعد مراغهای و مجید آهی بوده اند که طعمه کوزنتسف شده اند. در وصف نیکلای کوزنتسف نوشتهاند هر زنی که با او به بستر میرفت، بندهاش میشد. کوزنتسف در جنگ کشته شد و عنوان قهرمان اتحاد شوروی به او دادند. تمبر یادبودی هم با نقش او چاپ شد.
پرستوهای کا گ. ب. هر چه بودند به وطنشان خدمت میکردند. انصاف نیست برای هر رابطهای که در مثلث شهوت و قدرت و ثروت جا بگیرد، این عنوان را به کار ببریم.