به گزارش جامعه ایرانی؛ معمولا آمار و ارقامی که از سوی رسانه ملی در خصوص میزان دیده شدن و رضایتمندی مخاطبان از مجموعههای نمایشی اعلام میشود، نزدیک به واقعیت است، اما شاید جامعه آماری رسانه تنها به یک درصد و نظرسنجی معمولی ختم شود درحالی که با یک نگاه تخصصیتر میتوان فاکتورهای موفقیت یک مجموعه تلویزیونی را به لحاظ دیده شدن و رضایت مخاطب مورد بررسی قرار داد.
بیتردید سریالها در تلویزیون با آمار و ارقام متفاوت دیده میشوند و معمولا آثار نمایشی پرمخاطبترین تولیدات رسانه ملی هستند. اینکه چه سریالی با چه نوع ساختاری در آثار نمایشی تماشاگر ایرانی را درگیر خودش میکند مبحثی است که با کمی تحقیق میدانی و نظرسنجی از خانوادههای مختلف ایرانی احصاء میشود و مدیران سیما میتوانند بر پایه آن اقدام به سفارش و تولید آثار جدید نمایند.
در قدم اول باید گفت تجربه نشان داده تماشاگر ایرانی به شدت وابسته به قصه است و قصههای پرکشش و دنباله دار در کنار شخصیتهای جذاب و خاص، مخاطب را درگیر میکند.
در برخی از مواقع نیز دنبالهدار شدن سریال در فصلهای بعدی ویژگی خاصی است که علاقه مخاطبان را به دنبال کردن آن مجموعههای نمایشی دوچندان میکند، اما بارها شده سریالی در فصل اول جذاب از آب درنیامده است و در ادامه نیز مخاطب با سریال همراه نبوده است.
در حقیقت تنها موفقیت یک سریال در فصل اول، نمیتواند در دیده شدن سریال در فصلهای بعدی موثر واقع شود.
سریال «ستایش» ساخته سعید سلطانی یکی از آثار موفق تلویزیون در عرصه تولیدات نمایشی بود و همین مسئله کافی است که فصلهای دوم و سوم سریال بهرغم اینکه داستانی بسیار ساده و معمولی داشته و دارند با مخاطب مطلوبی روبه رو باشند، اما این شرط کافی و لازم برای دادن نمره قبولی به این مجموعه تلویزیونی نیست، چراکه یک سریال تلویزیونی جدا از داشتههایش به پارامترهای مختلفی برای رسیدن به یک استاندارد نیازمند است که نباید تنها به صرف موفقیت چند درصدی مجموعه در نظر مخاطب آن را سریالی موفق قلمداد کنیم.
شخصیت حشمت فردوس در فصل اول کاراکتری خاکستری، اما جذاب بود، اما برخی از رفتارهای تکراری و درشت و نمایشی او در فصل جدید جزو نقاط ضعف سریال محسوب میشود. بازی اوراکت و گاهی اوقات به دور از شخصیت تیپیکال حشمت فردوس جزو نقاط ضعف این سریال است که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت.
ضمن اینکه یکی از نقاط عطف کاراکتر حشمت فردوس در فصل اول استحکام کاراکتر و قدرت شخصیت در انجام خواسته هایش بود و به همین دلیل به رغم سیاهیهای نقش، او از قالب یک شخصیت واقعی و قابل باور خارج نمیشد درحالی که در فصل سوم یک بازی کنترل نشده و به دور از باور مخاطب در چند قسمت ابتدایی از او دیدیم که البته با گذشت زمان کم کم داریوش ارجمند با احاطه کامل روی نقش بازی کنترل شده تری را ارائه میدهد.
این حقیقت درباره کلیت سریال نیز صادق است که شخصیتهای از پیش تعریف شده در دوران جدید، لحظاتی تماشاگر را از آن خود میکنند، اما اتفاقات دراماتیک فصل اول در فصل جدید دیده نمیشود، حتی کشته شدن برخی کاراکترها از جمله «صابر» شکی برای قصه محسوب نمیشود و قصه معمولیتر از آن چیزی پیش میرود که در فصلهای ابتدایی شاهد آن بودیم.
رضایت مخاطب تلویزیون از سریال و تماشاگر بالایی که سریال را در فصل جدید دنبال میکند نشان از این دارد که محصول فعلی را نیز دوست دارند و این شاید زنگ خطری است که اعلام میکند مراقب باشیم تا مذاق و سلیقه مخاطب مان را دچار خدشه نکنیم. در واقع مقبولیت سریال از سوی مخاطب تنها دلیل رسیدن به یک استاندارد در سریال سازی نیست، چه بسا خودمان مخاطب را به افت سطح کیفی و رضایت زودهنگام دعوت کرده باشیم که این در نهایت اتفاق مبارکی محسوب نخواهد شد.
اگر استانداردهایی چون:
* فیلمنامه و قصهای جذاب
* کارگردانی و هدایت بازیگر
* بازیهای قابل قبول و شبیه به زندگی و…
مدنظر نباشد و یک سریال با مخاطب انبوه روبه رو شود، قطعا یک جای کار میلنگد. با تمام این اوصاف باید گفت در حال حاضر سریال «ستایش» به لطف فصلهای گذشته کاراکتر حشمت فردوس و قصهای که بعد از گذشت چند قسمت جا افتاده است، امروز یکی از پرمخاطبترین مجموعههای تلویزیون است، اما نمیتواند بهترین اثر کارنامه سعید سلطانی و یا کارنامه بازیگری داریوش ارجمند باشد.